[این کتاب مروری است بر کتاب «گیتاشناسی قرآن» [جغرافیای قرآن] اثر پژوهشی دن گیبسون که توسط جرمی اسمیس نوشته است و همکار گرامی ام آقای جاوید نامجو آن را به فارسی برگردانده است. با سپاس فراوان از آقای نامجو که این ترجمه را در اختیار سایت کندوکاو قرار داده است].
پیشگفتار کتاب: جاوید نامجو
کتاب «گیتاشناسی قرآن (Quranic Geography)» نوشته «دَن گیبسن (Dan Gibson)» از راه سنجش، میان مهراب(محراب) مسجدهای کُهن با مسجدهای تازه ساز، همچنین با تکیه به آیه های قرآن (سوره فیل) و روایت هایی که هدفشان تفسیر این آیه ها بوده است، نشان میدهد که به واژگونه باور فراگیر در جهان اسلام، نخستین قبلۀِ مسلمانان، شهر اورشلیم نبود، بلکه شهر «پترا» در کشور اردن امروزی بوده است. این کتاب که نتیجه 2 دهه پژوهش های باستانشناسی است، نشان میدهد که تا 170 سال پس از پیدایش اسلام هنوز هیچ نامی از شهر مکه بر روی نقشه های جغرافیایی/بازرگانی جهان در آن دوران وجود نداشت و دگرگون شدن قبله مسلمانان یک شبه انجام نگرفت، بلکه مسئله عبارت از رویدادی است که 150 سال به درازا کشیده است. اگر چه «دَن گیبسن» کمابیش و جسته و گریخته گزارش های عباسیان دربارۀِ آغاز اسلام را میپذیرید، ولی او به کمک یافته های باستانشناسسی، پارادوخش(تناقض) در این گزارش ها را نشان میدهد. از اینرو از نگاه «دَن گیبسن» این تاریخی را که ما امروز به نام تاریخ آغاز اسلام میشناسیم باور پذیر نیست و باید بازسازی و دوباره نویسی شود. عباسیان در تایید سزاواریشان برای فرمانروایی و کنترل سرزمین های تسخیر شده، نیازمند به ساختن یک ایدیولوژی دینی بودند. «دَن گیبسن» بر این باور است که وجود یک موعظه گر دوره گرد در سده هفتم میلادی در شهر «پترا» که داوی پیامبری داشته است، سپس تر انگیزه ای بدست عباسیان و نویسندگان دربار این دودمان داده است تا از او به نام بنیانگزار این دین تازه (اسلام) یاد کنند. با آنکه «کارل هاینتس اولیگ» بنیانگزار «اناره» [1] یا «مکتب زاربروکن (Saarbrücken)» و همکاران او به یک محمد تاریخی باور ندارند، با اینهمه یافته های «کتاب گیتاشناسی قرآن» نه تنها در ناسانی با یافته های بنیادِ «اناره» نیستند، بلکه پژوهش های بُنیاد «اناره» را نیز کامل میکنند، زیرا پژوهش های این کتاب اگر چه از زاویه دیگری آغاز اسلام را زیر ذره بین گرفته اند، ولی هماهنگ با یافته های «مکتب زاربروکن» به این برآیند رسیده اند که شهر مکه به دلیل موقعیت جغرافیاییش هیچگاه نمیتوانست خاستگاه دین اسلام باشد. از سوی دیگر، اندیشمندان «مکتب زاربروکن» براستی نشان میدهند که شهر مکه میبایستیکه در یک برش تاریخی و تنها با هدف سیاسی از سوی عباسیان در جایگاه قبله مسلمانان و خاستگاه اسلام برگزیده شده باشد، ولی آنها وارد ریزگان(جزییات) این فرآیند تاریخی نمیشوند. چگونگی برگزیده شدن شهر مکه در جایگاهِ خاستگاه اسلام، پُرسشی است که کتاب «گیتاشناسی قرآن» به آن پاسخ میدهد.
امروزه پژوهش های باستانشناسی و دانش گُذشتهنگاری نشان میدهند که تاریخ اسلام در زمان عباسیان نوشته شده است، یعنی 200 سال پس از آن رویدادهایی، که سپس تر از آنها به نام آغاز اسلام یاد کردند. عباسیان با انگیزۀِ ساختن یک ایدیولوژی دینی که در تأیید سزاواری شان برای فرمانروایی باشد، به برخی از نویسندگانی که نزدیک به حکومت بودند، سفارش نوشتن رویدادهای آغاز اسلام را دادند. از مهمترین این تاریخ نگارانِ مسلمان ابن هشام، بخارایی، محمد جریر تبری، و یاقوت هستند. از آنجا که این گذشتهنگاران خودشان گواه رویدادهای آغاز اسلام نبودند، سرچشمۀِ گُزارش های آنها داستان ها و بازگفت هایی بودند که از توده ها میشنیدند. نُخستین گُزارش ها دربارۀِ رویدادهای آغاز اسلام را ابن اسحاق نوشت؛ ابن هشام کتاب سیره محمد را نوشت و نوشته های ابن اسحاق و گزارش های او درباره رویدادهای آغاز اسلام را کامل کرد. بخارایی برای نوشتن تاریخ آغاز اسلام 300000 روایت گردآوری کرد، و از آنجا که او به دُرُستی همۀِ این روایت ها باور نداشت، کمابیش 2602 تا از آنها را در کتاب خودش جای داد. محمد جریر تبری کتاب تاریخ اسلام را نگاشت که دارای 14 پوشینه است. و یاقوت کتابی دربارۀِ گیتاشناسی و جغرافیای اسلامی نگاشت تا مسلمانان بتوانند جایگاه هایی را که در روایت های اسلامی به آنها اشاره شده اند، به آسانی پیدا کُنند. از آنجا که حکومت عباسی کارفرمای این نویسندگان بود، این گمانه زنی نمیتواند به دور از راستی باشد که شیوۀِ گردآوری و داوری دربارۀِ «دُرُستی» این گزارش ها بیشتر در همسویی با بینش سیاسی عباسیان بود تا وفاداری به دُرُست بودن این گزارش ها. به سُخن دیگر عباسیان از بهر تُهیگی و کمبود اطلاعات در تاریخ آغاز اسلام، بَخت خوبی داشتند که تاریخ آغاز اسلام را به سودِ خودشان بازنویسی کُنند.
همانگونه که در آغاز آمد، یکی از مهمترین پُرسمان هایی که به این شک دامن میزند، پُرسمان گُزینش قبله در اسلام است. برپایۀِ داستان هایی که تا به امروز مسلمانان به شنیدن آنها خوی گرفته اند، «قبلۀِ دین اسلام در آغاز اورشلیم بود، ولی سپس تر در زمان محمد، به سوی مکه دگرگون شُد.» و آنها داستان دگرگون شدن قبله را چنین بازگویی میکنند که «در زمانی که محمد درحال نمازخواندن در مسجدی در مدینه بود، وحی دگرگون شدن قبله بر او نمایان شُد. و محمد ناگزیر شُد که در هنگامۀِ نماز، روی خود را از اورشیلم به سوی مکه برگرداند.» امروز باستانشناسان و گذشتهنگاران میتوانند با پُشتیبانی به سندهای استوار نشان دهند، که این داستان نادُرُست است. تاریخ پژوهان نوین نشان میدهند که نُخستین قبلۀِ مسلمانان اورشلیم نبوده، وآنکه شهر «پترا ،Petra»، در اُردون امروزی بوده است، و قبلۀِ مسلمانان 70 سال پس از هجرت محمد (یا آغاز تاریخ عربی)، دگرگون شُد؛ و این دگرگونی بیش از یک سده به درازا کشید تا مسلمانان به قبله تازه خوی بگیرند. و در ناسانی با باور مسلمانان، انگیزۀِ دگرگون شُدن قبله پیش از اینکه پیروی محمد از الهام های آسمانی باشد، بیشتر نتیجۀِ درگیری های قبیله ای و سیاسی میان قوم بنی امیه و بنی عباس از یک سوی و عبدالله این زبیر با آنها بود. در سال683 میلادی، یا 64 سال پس از بُنیانگُزاری دین اسلام، عبدالله ابن زبیر بر امویان شورید و خودش را خلیفۀِ شهر «پترا» نامید که شهر «مقدس» و نُخستین قبله مسلمانان بود. این ادعایِ عبدالله ابن زبیر بر امویان گران آمد که در دمشق حکومت میکردند؛ در نتیجه آنها برای سرکوب او نیرو فرستادند. یک سال پس از این درگیری ها، عبدالله ابن زبیر برای دستیافتن به آسودگی از شَر و ستیزه جویی امویان، خانه کعبه در شهر «پترا» را ویران ساخت و سنگ سیاه (حجرالسود) را برای برپا ساختن یک قبلۀِ تازه با خود به مکه بُرد. از این تاریخ است که گفتمان دگرگون شدن قبله مسلمانان آغاز شُد و جهان اسلام درگیر آشفتگی و تنگایی به نام گزینش قبله تازه گشت. گذشتهنگارانِ دربار عباسی همانند بخارایی کوشش فراوان کردند تا از راه ویرایش نوشتارهای کُهن تر، نام اورشلیم را جانشین شهر «پترا» کُنند؛ و از سوی دیگر، عباسیان با نگارش قرآن های تازه آیه هایِ نویی را وارد قرآن کردند تا بتوانند دگرگون شُدن راستای قبله را به زمان خود محمد بَربَندند و «کلاه شرعی» روی این دُروغ بگذارند؛ یکی از نمونه های دستکاریِ قرآن در دوران عباسیان، سوره دوم قرآن، آیه های 142 تا 147 است که تنها در قرآن های نو که در زمان عباسیان نگارش شُده است، وجود دارند، ولی در قرآن های کُهن که در سال 1972 در هنگام بازسازی در یک مسجد کهن در شهر صنعا پیدا شدند، وجود ندارند. با اینهمه، این دستبُرده ها در تاریخ آغاز اسلام و قرآن نتوانسته اند از چشم تیزبین باستانشناسان و گذشتهنگاران نوین به دور بمانند، و آنها امروز میتوانند ردپایِ این دستکاری ها در تاریخ آغاز اسلام را با سندهای دانشی و استوار نشان دهند. برای نمونه برجسته کردنِ تناقض گویی هایی که در تاریخ های نگاشته شده در دوران عباسیان وجود دارند، و نشان دادن نگارک ها و عکس های هوایی و ماهواره ای از شالوده و زیربنایِ مسجد های کُهن که در زمان محمد ساخته شُده اند؛ این مسجدها دو مهرابی (محرابی) بودند و یکی از این مهراب ها پیوسته جهت شهر «پترا» را نشان میداد و نه شهر اورشلیم. باستانشناسان نشان میدهند که دگرگون شُدنِ قبله مسلمانان یک روند گام به گام و آهسته آهسته بود که بیش از یک سده ادامه داشت. و خاستگاه دین اسلام در ناسانی با باور مسلمانان شهر مکه در عربستان نبود، وآنکه شهر «پترا »، در اُردون امروزی بود.
اهمیت این کشف باستانشناسی از اینروست که نشان میدهد، که هنگامیکه گُزینش شهر مکه درجایگاهِ قبلۀِ تازه مسلمانان تنها برآیندِ یک درگیری سیاسی میان خاندان های عرب و دستبُرد در تاریخ آغاز اسلام و دوباره نویسی آن بدست عباسیان بوده است، چگونه مسلمانان هنوز میتوانند سرچشمۀِ دین اسلام را آسمانی بپندارند و به دستورها و قانون های آن بها ببخشند؟ همچنین تاریخ پژوهان این پُرسش را پیش میکشند که اگر قرآن سُخن خُداست و یک نسخه از آن در آسمان نگهداری میشود، و خانه کعبه در مکه هم خانه خداست، پس چرا خدا با کمک گرفتن از آن نسخه آسمانی در همان آغاز مکه را در جایگاه قبله مسلمانان برنَگُزید؟