نویسنده: جاوید نامجو
نخستین نویسندگان قرآن راهبان مسیحی و دیرنشینان صومعه بودند که در بخشِ خاوری سرزمین های شاهنشاهی ایران، یعنی در مرو (افغانستان) و ترکمنستان، میزیستند. قرآن یک واژه سریانی/ آرامی است به معنی «خواندنی». و نخستین قرآن ها را هم به همین زبان نوشتند. در آغاز، هدفِ این راهبان مسیحی از نوشتن قرآن، نگارش یاداشت هایی از کتاب انجیل و تورات بود که باید در آیین های مذهبی در کلیسا همانند سروده های مذهبی روخوانی میشدند.
چکیده:
پژوهش هایِ نوین دینشناسی نشان میدهند که به واژگونۀِ ادعاهای دینباوران، کتاب های «مقدس» نتیجۀِ الهام هایِ آسمانی و یا کار یک تَنه نبوده اند بلکه بازدۀِ یک کار گروهی بوده اند که یک روند دراز مدت، گاهی به درازای چندین سده، را پشت سر گذاشته اند تا شکل امروزیشان را پیدا کرده اند. و قرآن نیز از این بُنپایه جدا نیست. قرآن در یک فرآیندی به درازای چندین سده شکل گرفته است. باور ساده دلانۀِ اسلام پژوهان به روایت های اسلامی که آنها را به نام تاریخ راستین اسلام پذیرفته بودند، پیشگیری کرد تا اسلام پژوهان روند تکاملی قرآن را بگونه دانشی زیر ذره بین بگیرند. با آنکه برپایۀِ روایت های اسلامی «قرآن الهامات آسمانی است که بر محمد نازل شده است، و بوسیله “عثمان” ویرایش نهایی یافته است،» ولی از نگاهِ تاریخ شناسیِ دانشی، هیچ سندی در تایید این ادعا وجود ندارد. کُهن ترین قرآن های دستنویس شده نشان میدهند که نگارش قرآن در نیمه دوم سده هشتم میلادی هنوز پایان نیافته بود. بیگمان نخستین دبیرۀِ کامل برای قرآن که با نقطه گذاری و نشانه های زیر و زِبَر (فتحه و کسره) همراه بود، در پایانِ سدۀِ نهم و یا آغاز سده دهم میلادی پدید آمد.
سوای تفاوت در جمله بندی های آیه های کُهن (مکی) در سنجش با آیه های نوین (مدنی) قرآن، گرفتاری مهم تر در اختلاف در پیام این آیه ها است: در جاییکه آیه های کهن تر به رواداری و بُردباری در برابر دگراندیشان و پیروان ادیان دیگر سفارش میکنند، آیه های نوین فرمان به پیکار و ریختن خون آنها را میدهند که انگیزه ای در دست بنیادگرایان اسلامی برای توجیه کشتار انسان های بیگناه شده است. دلیل بُنیادین این اختلاف در پیام آیه های قرآن، سرچشمه در اختلاف زمانی (گاهی چندین سده) میان نگارش این آیه ها و تأثیر پذیری آنها از شرایط سیاسی/ اجتمایی نویسندگان گوناگون قرآن دارد.
از نگاه یک آدم بی سویه (بیطرف) که قرآن را میخواند، او در قرآن بجز هرج و مرج، و نبودگی یک ساختار نوشتاری، هیچ سامانه و نظمی نمییابد؛ نه رده بندی سوره های قرآن از یک منطق پیروی میکنند و نه درونمایۀِ این سوره ها. این بی سامانی در قرآن نشان میدهد که در یک بازه زمانی به درازای چندین سده یک سری نوشته ها در این کتاب گردآوری شده اند، بدون اینکه به این نوشته ها سر و سامانی داده شود.
نخستین نویسندگان قرآن راهبان مسیحی و دیرنشینان صومعه بودند که در بخشِ خاوری سرزمین های شاهنشاهی ایران، یعنی در مرو (افغانستان) و ترکمنستان، میزیستند. قرآن یک واژه سریانی/ آرامی است به معنی «خواندنی». و نخستین قرآن ها را هم به همین زبان نوشتند. در آغاز، هدفِ این راهبان مسیحی از نوشتن قرآن، نگارش یاداشت هایی از کتاب انجیل و تورات بود که باید در آیین های مذهبی در کلیسا همانند سروده های مذهبی روخوانی میشدند.
واپسین ویرایشگران قرآن که از آغازِ سدۀِ 9 میلادی روشِ آوانویسی در خواندنِ نوشته های قرآنی را بکار بردند و حجم پایانی کتاب قرآن را هم مشخص کردند، مسلمانانی بودند که بر زبان عربی چیرگی داشتند، ولی زبان آغازین قرآن را که آمیخته ای از زبان سریانی-آرامی-عربی بود، نمیشناختند. پس از نخستین نگارش های قرآن با دبیرۀِ نارسای عربی در زمان عبدالمک مروان، باید آگاهی از این زبانِ درهم آمیخته (عربی/سریانی/آرامی) آهسته آهسته از دست رفته بوده باشد، دلیل دیگری را نمیتوان برای این شمارِ گوناگون از تفسیرها و خوانش های اشتباه قرآن را انگاشت. بدینسان روشِ آوانویسی برای دبیره قرآن باید تنها برپایۀِ آن خط عربی نارسا (رسم الخط) نوآوری شده باشد که سپس تر شکل گرفت-شاید هم بدست ایرانیان انجام گرفته باشد. پیامد این بیگانگی دینکاران (theologian) با زبانِ نخستین نویسندگان قرآن این است که پیام قرآن، بسیاری از واژگان این کتاب و ساختار های دستورزبانی قرآن…اشتباه فهمیده شدند. افزون بر آن، واپسین ویرایشگران قرآن اکنون مسلمانان بودند، کسانیکه این رسم الخط نارسای قرآنی را به شیوه اسلامی تعبیر و تفسیر میکردند.
سرآغاز
- نگارش نوشته های مقدس
بیشتر پیش میآید که نگارشِ نوشته هایِ مقدس را یا به گونۀِ کامل یا بخشی از آنها را به نویسندگانِ ویژه ای نسبت میدهند؛ نام این نویسندگان را بیان و برای آنها زندگینامه هایِ مناسبی هم روایت میکنند. میگویند که «لاتوس»، «زرتشت»، «موسی»، آن چهار تنی که انجیل های چهارگانه را نوشتند و «محمد»….(جدا از اینکه آنها بشارت دهندۀِ پیام خدا بوده یا نبوده باشند) نقش مهمی در پدید آمدن این نوشته های «مقدس» داشته اند.
در این پیوند اکثرا هم ادعا نمیشود که این شخصیت های دینی خودشان نویسندۀِ این نوشته های «مقدس» بوده اند. ولی یک سری استثناها نیز وجود دارند، برای نمونه «نامه های پاولوس» یا نویسندگان انجیل های چهارگانه که نام و زندگینامه هایشان تخیلی است. در حقیقت ادعا میشود که این «شخصیت های مقدس» که روایت ها از آنها یاد میکنند، آنکسانی نیستند که این «پیام های آسمانی» را نوشته اند، بلکه آنها تنها سرچشمۀِ این پیام ها بوده اند. و این پیام ها نیز بدست پیروان این «شخصیت های مقدس» و با وفاداری کامل به درونمایه های آنها، نگارش شده اند.
ولی پژوهش های انتقادی/تاریخی نشان میدهند که حتی این ادعا نیز پذیرفتنی نیست. زیرا میانِ نسبت دادنِ یک «نوشته مقدس» به یک «شخصیت مقدس» گاهی سده ها بازه زمانی وجود داشته است-در اینجا تنها استثنا «نامه های پاولوس» است. این «نوشته های مقدس» باورهای کسانی را نمایندگی میکنند که در یک فرآیند زمانی دراز (چندین سده) به این نوشته ها شکل نهایی داده اند، و نویسندگان آنها کوشش میکنند با تکیه و استناد به «شخصیت های مقدس» (در گذشته های دور) برای این «نوشته های مقدس» اعتبار کسب کنند. در این پیوند برای باورمندان که میخواستند به روایت های دینی استناد کنند، (و در شرایطی که برای آنها روایت های دینی مهمتر از گزارش های تاریخی است) هیچ اهمیتی نداشت که آیا این «شخصیت های مقدس» که باید سرچشمه این «نوشته های مقدس» باشند، وجود تاریخی داشته اند و یا نداشته اند. تنها چیزیکه برای دینباوران اهمیت داشت، بیان نام این «شخصیت های مقدس» و ترسیم ویژگی های آنها بگونه ای بود که در جایگاهِ مردانِ خدا نمایان و ادعای پیامبری آنها پذیرفتنی باشد، همانگونه که در خاور آنها را دانا یا فرزانه مینامند. هرچه که زمان زندگی این «شخصیت های مقدس» را به گذشته های دور تر منتقل میکردند، شک و گمان به وجود آنها کمتر مینمود. افق های تاریک در روایت های مذهبی بیشتر سبب اعتبار بخشیدن به جایگاهِ «شخصیت های مذهبی» میشُد.
پژوهش هایی که بدونِ پیشداوری روی «نوشته های مقدس» انجام گرفته اند، نشان میدهند که شکل گیری آنها یک فرآیند دراز مدت پشت سر گذارده است و نویسندگان و گروه های متفاوتی روی آنها کار کرده اند و یا در نمونۀِ انجیل های چهارگانه، آنها در کانون های مذهبی ویژه یا جنبش های ویژه شکل گرفته اند. گوهر و درونمایۀِ «نوشته های مقدس» آفریده ها و اندیشه های ویژۀِ یک شخص نیستند- این حتی دربارۀِ «پاولوس» هم پذیرفتنی است. با اینهمه در پیوند با شیوۀِ گردآوری و کارپردازیِ گزارش های روایت شده، میتوان هدف های مذهبی نویسندگان آن را ردیابی کرد.
- تاریخ دراز مدت شکل گیری قرآن
همچنین قرآن در یک فرایندِ تاریخیِ درازمدت بوجود آمده است. در حقیقت دانشِ اسلام شناسی خیلی زود تفاوتِ میانِ سوره ها را شناخت و سپس متوجه تفاوتِ میانِ آیه های کُهن و آیه های نوین در جملات قرآن شد. افسوسمندانه پذیرفته شدنِ تاریخِ افسانه ای آغاز اسلام (با ساده دلی) از سوی اسلام پژوهان که در سده های نهم و دهم میلادی بافته و ساخته شده اند، پیشگیری کرد تا پژوهش های ژرفتری در این تاریخ انجام پذیرد. از آنجا که گفته میشود سرچشمۀِ قرآن پیام محمد است (و برپایۀِ دیدگاهِ رودی پارت «(Rudi Paret» : «هیچ دلیلی برای این گمانه زنی وجود ندارد که حتی یک آیۀِ قرآن از خود محمد سرچشمه نگرفته باشد»)3، اسلام پژوهان سوره ها و آیه های کُهن تر قرآن را در بخش موعظه های مکی محمد جای دادند (میان سال ها 610 تا 622). و آنها توانستند تفاوت در جمله بندی میانِ سوره های کهن تر با سوره های دوران میانه، و دورانِ نزدیکتر به ما را بازشناسند؛ اسلام پژوهان آن بخش های قرآن را که دارای جملاتِ پیچیده هستند، به دورانِ موعظه های محمد در مدینه نسبت میدهند (از سال 622 تا سال 632 میلادی). این بخشبندی قرآن « از زمان «تئودور نولتکه (Theodor Nöldeke)»4، با اندکی دگرگونی جزیی از دانش اسلامشناسسی شده است.
مسلمانان بر این باورند که «پیام هایِ گفتاری محمد بیدرنگ یا با اندکی دیرکرد بدست شنوندگان و با کمک گیری از یاده شان (حافظه شان) و با وفاداری در نگهداری از پیام محمد، بر روی هرچیزی که امکانش بود، نوشته شده و سپس گردآوری میشٌد. خلیفه سوم (عثمان، مرگ سال 656) برای پایان دادن به اختلافِ مسلمانان بر سر شمار سوره ها و آیه ها، یک کمیسیون از 3 مسلمان اهل مکه با ریاست «زید ابن ثابت» تشکیل داد. قرآنی که این کمیسیون میان سال های 650 تا 656 گردآوری و بگونۀِ یک کتابِ کامل ارایه کرد، به نام قرآن رسمی پذیرفته شد، و دیگر قرآن ها را سوزاندند.»
اسلام شناسی سنتی به این بازگویی افسانه ای دربارۀِ شیوۀِ بوجود آمدن قرآن که از سده نُهم میلادی سرچشمه میگیرد، (و سنجش پذیر است با شیوه گردآوری نوشتارهای «مقدس» زرتشتی5 در همین دوره) باور دارد. این باور ساده دلانۀِ اسلام شناسی سنتی حتی بدینگونه گسترده تر هم شده است که میپندارد آن نسخه قرآن که در سال 1925 در قاهره انتشار یافت، با قرآن «عثمان» همانند است. و «رودی پارت (Rudi Paret)» هم باور دارد: «سرچشمۀِ همۀِ جمله ها و آیه های قرآن که از سال 1925 در قرآن چاپ قاهره گردآوری و انتشار یافته اند، قرآن عثمان است6.» همچنین «هانس سیرکر (Hans Zirker)» باور دارد که: «20 سال پس از مرگ محمد نخستین نسخه قرآن گردآوری شد، و همه نسخه های قرآن که امروز در باختر در دسترس هستند، از همین نسخه نخستین سرچشمه میگیرند.7»
ولی راستی این است که دیدگاه های بالا دربارۀِ شیوۀِ گردآوری شدنِ قرآن بیشتر به یک باور مذهبی نزدیک هستند تا سخنان خردمندانه، زیرا در تاییدِ این دیدگاه ها تا کنون هیچ سندی پیدا نشده است، نه دربارۀِ خاستگاه آیه های قرآن و سرچشمه گرفتن آنها از محمد –در اینباره قرآن خودش هم چیزی نمیداند-و نه دربارۀِ این روایت که همه قرآن زیر نظارت عثمان گردآوری و انتشار یافته است، و نه دربارۀِ همخوانی داشتن قرآنِ چاپ قاهره با آن قرآنی که ادعا میشود بدست عثمان گردآوری شده است. بازگویی هایی که 200 یا 300 سال پس از پیشآمدن یک رویداد نگارش میشوند، از نگاه تاریخی زمانی میتوانند جدی گرفته شوند که تکیه به بُنمایه هایی (منابعی) داشته باشند که در زمان پیش آمدن آن رویداد، وجود داشته اند، نه اینکه این گزارش ها تأثیرات سپسین (ثانوی) سیاسی و مذهبی را با خودشان یدک بکشند. دیگر اینکه، گزارش هایی را که با واقعیت همخوانی ندارند، باید در بخش افسانه ها طبقه بندی کرد. این روش جدا سازی تاریخ از افسانه در تولیداتِ اندیشمندی بُنیاد «اناره (Inârah)» به شیوه رسا نگیخته شده است (تشریح شده است)، از اینرو نیازی به تکرار آن در اینجا نیست.
بدینسان راه برای پژوهش دربارۀِ پیدایش قرآن و تاریخچۀِ نگارش آن بدونِ راهبندان گشوده شد. بازدۀِ این پژوهش ها نشان میدهند که برخی از جمله هایِ کوتاه قرآن که به محمد نسبت میدهند، در دوران ساسانیان نگاشته شده اند و با گذشت زمان جمله های تازه به قرآن افزوده شدند. رویهم رفته زبان این جملات عربی است، ولی یک عربی که از زبان سریانی/ آرامی بسیار تأثیر گرفته است8، افزون بر آن واژگان فراوانی از زبان پارسی و یونانی در قرآن یافت میشود. اینگونه بنگر میآید که نخستین آیه ها با دبیره (خط) سریانی نگاشته شده اند9، سپس از دوران عبدالمک مروان این آیه ها با دبیره عربی که هنوز رسا و کامل نبود، بازنویسی شده اند.
کُهن ترین قرآن های دستنویس شده نشان میدهند که نگارش قرآن در نیمه دوم سده هشتم میلادی هنوز پایان نیافته بود، نه شکل «کامل» امروزی را یافته بود و نه هنوز دبیره ای (خطی) نوآوری شده بود که بتوانست وات های (حروف) صدا دار را به نگارش درآورد. بیگمان نخستین دبیرۀِ کامل برای قرآن که با نقطه گذاری و نشانه های زیر و زِبَر (فتحه و کسره) همراه بود، در پایانِ سدۀِ نهم و یا آغاز سده دهم میلادی پدید آمد. در این دوره بود که برخی از آیه ها که با آغاز جنبش قرآنی در چرخش بودند، به نوشته های قرآن افزوده شدند10.
سرچشمۀِ اختلافِ دیدگاه درباره برخورد قرآن با دگراندیشان همینجاست: برخی سنگدلی قرآن در برخورد با دگراندیشان را نکوهش میکنند، و برخی دیگر بر این باورند که قرآن رواداری، بردباری و انساندوستی را سفارش میکند. و هر دو گروه نیز در تایید دیدگاهشان به قرآن تکیه میکنند. این اختلاف دیدگاه دربارۀِ قرآن نشان میدهد که قرآن یک نوشتۀِ هَمگن و همجوری نیست، بلکه این کتاب پیام های متضادی را در خودش گردآورده است-گویا این کتاب دارای یک گذشتۀِ دور و درازی است و در روندِ شکل گرفتنش از دگرگونی ها و ناآرامی های مذهبی، اخلاقی و سیاسیِ پیش آمده، تأثیر گرفته است. شاید رویهم رفته بتوان گفت که آیه های کُهن تر به رواداری، بردباری و ارزش های انسانی توجه دارند-همچنین آدم میتواند بگوید: آیه های نُخستین به باورهای مسیحی نزدیکتر هستند تا آیه های سپسین.
مدت زیادی است که مسلمانان با مشکل تضاد در آیه های قرآن آشنا هستند. از اینرو آنها در آغاز کوشش کردند که مشکل آیه های پارادُخش (متضاد) را با گفتمان «ناسخ و منسوخ» بگشایند و در این پیوند آنها میگویند: گاهی پیش آمده است که مُحمد آیه ای را شتابزده موعظه کرده، ولی الله همان آیه را بهتر از پیش برای محمد فرستاده است. این برداشت های پارادُخش (متضاد) از آیه های قرآن، (با آنکه مسلمانان ادعا میکنند که هر واژه قرآن از سوی الله نازل شده است) برای اسلام امروزی نقش مهمی در سیاست ایفا میکند: بنیادگرایان مسلمان و تروریست های اسلامی تکیه به آیه های جنگ افروز میکنند که سپس تر به قرآن ها افزوده شدند و بر این باورند که سوره های کُهن تر که به رواداری و دوستی میان انسان ها توجه دارند، منسوخ شده و دیگر اعتبار ندارند. از سوی دیگر مسلمانان پارساخو از سوره های کُهن تر پیروی میکنند که به بُردباری و دوستی میان انسان ها سفارش میکنند.
- گردآوری و ویرایش نهایی قرآن
نتیجه گیریِ «منطقیِ» مسلمانان از سورۀِ شمارۀِ 2 که درازترین سوره است تا سوره شماره 112 که کوتاه ترین سوره است، این است که این سوره ها بازتاب دهندۀِ سخنان الله هستند. سورۀِ شماره 1 و سورهای شماره 113 و 114 دارای شیوۀِ نگارش دیگری هستند: سورۀِ شماره 1، «فاتحه»، یک نیایش است، که در آغازِ کتاب گذاشته شده است، آن دوتا سورۀِ پایانی که با فرمان «بگو» آغاز میشوند، برپایۀِ باورهایِ خرافی مسلمانان ورد و اسرار افسونگرانه دربر دارند. بنگر میآید که واپسین ویرایش کنندگانِ قرآن میخواسته اند بدونِ چون و چرا شمارۀِ سوره هایِ قرآن را به شماره 114 برسانند. شاید انجیل توماس (یکی از انجیل های چهارگانه) که از 114 بخش تشکیل شده است، و در پیرامونِ زندگی واپسین ویرایش کنندگان قرآن گسترده بوده، نقش مهمی در رساندن شمارۀِ سوره های قرآن به 114 داشته است. این گمانه زنی میتواند به حقیقت نزدیک باشد، زیرا پژوهش های زبانشناسی «کریستف لوکزنبرگ (Christoph Luxenberg)» و « فولکر پوپ (Volker Popp)» نشان میدهند که نام «عثمان» که نام یکی از خلیفه های افسانه ای آغاز اسلام است و از او به نام گردآورندۀِ نهایی قرآن یاد میکنند، شکل دگرگون شدۀِ نام «توماس (یکی از نویسندگان انجیل های چهارگانه)» است.
به این پرسش نمیتوان پاسخ روشن داد که چه زمانی واپسین ویرایشِ قرآن پایان پذیرفته است. ولی اگر این گزارش درست باشد که قرآنِ ابن مسعود (که در سده هشتم میلادی نگاشته شده است) آن دو سورۀِ واپسین قرآن (113 و 114) را نداشته است 11، باید زمانِ واپسین ویرایشِ قرآن پس از سده هشتم میلادی باشد. به هرروی پذیرفتن این گمانه زنی بایسته و اجباری نیست، زیرا این گمانه زنی هم پذیرفتنی است که یک نسخه دیگر از قرآن -با واپسین ویرایش- زودتر از این زمان وجود داشته است، ولی این ورژن سپس تر فراگیر و گسترده شده است.
یک دلیل دیگر در تاییدِ دست بردن در قرآن از راه ویرایش هایی که سپس تر روی این کتاب انجام گرفته اند، گزارش های ابن مسعود (که در سده نهم میزیست) و تبری است (که در سده دهم میزیست). آنها اشاره به دردست داشتن یک ورژن ویژه از قرآن کرده اند که در سورۀِ 53 آیه های 19 تا 25 این ورژن نیایش خدایان مکی (لات، منات و عزی) سفارش شده است، یک آیینی که در خاور گسترده بود-این آیه ها به نام «آیات شیطانی» پُرآوازه هستند. زدودن این «آیه های شیطانی» از قرآن یا پس از تبری انجام گرفته است و یا اینکه آن نسخه قرآن که دیرینگی بیشتری داشته و بگونه رسمی بیشتر گسترده تر بوده، این نسخه های استثنایی و جانبی را به گوشه رانده است- به هر روی این نمونه ها نشان میدهند که فرایندِ ویرایشِ قرآن پیوسته و در یک زمان گسترده درحال انجام گرفتن بوده است.
نمونۀِ دیگر در یک سوره به نام «ماده شُتُر (graphé) he kámelos » آمده است. در این سورۀِ قرآن که کتاب «نوآوری (بدعت) در دین (Liber de haeresibus)» نوشته «یوحناس دمشقی (Johannes von Damaskus)» به آن اشاره دارد، داستان هایی درباره یک ماده شتر وجود دارد. از آنجا که «یوحناس دمشقی» پیرامون سال 750 میلادی درگذشته است، یک چهارچوبِ زمانی دیگر برای ویرایشِ یک نسخۀِ دیگر قرآن نمایان میشود که برای ما ناشناخته بوده است. به هر روی این نوشته که سپس تر به یک اثر نوشتاری دیگر به نام «چشمۀِ دانستنی ها (Quelle der Erkenntnis)» نسبت داده شده است، با شایمندی فراوان نمیتواند، کار او باشد12.
زمانِ نگارش کتابِ «نوآوری (بدعت) در دین» باید به ما نزدیک تر باشد؛ به این دلیل که بخشی از این کتاب به «نوشته های دینی اسماعلیوین (مسلمانان)» میپردازد، که بنگر میآید در آنجا دلیل های دین مسیح در مخالفت با اسلام گردآوری شده است. از سوی دیگر، شیوۀِ نگارش این کتاب، «یوحناس دمشقی» را به نام نویسنده آن تایید نمیکند. همچنین بنگر میآید که گفتگوهای دینی دربارۀِ سفارش های قرآن در رفتار با زنان سرچشمه در زمان های پسین تر دارند.
جدا از اینکه چه کسی کتابِ «نوآوری (بدعت) در دین» را نوشته باشد، این کتاب یک سوره از قرآن به نام «ماده شتر» در بر دارد، که در قرآن های «امروزی» وجود ندارد. روشن است که این سوره میبایست در قرآن بوده باشد، برای اینکه در جاهای گوناگونی از قرآن سخن درباره ماده شتر به میان میآید، بدون اینکه روشن باشد، که منظور چیست-زیرا این داده ها در دسترس نیستند (سوره 26 آیه 155 تا 159، سوره 11 آیه 159 و سوره 17 آیه 59).
از آنجا که در کتاب «یوحناس دمشقی» در آن بخشی که به اسماعیلیان میپردازد، بیان میشود که محمد آرزوی دستیافتن به زن زیباروی پسرخوانده اش «زید» را داشته است و با فرمان الله با او زناشویی میکند (سوره 33، آیه 37 تا 40)13، ولی در سیره (زندگینامه محمد) ابن هشام به این رویداد اشاره ای نمیشود، میتواند به این دلیل باشد که کتاب «نوآوری در دین» پس از مرگ ابن هشام که گویا در سال 833 میلادی روی داده است، نگاشته شده باشد. از آنجا که روشن نیست که چرا سیره ابن هشام – که در پیوند با بیانِ فعالیت های سکسی محمد، هیچ مرزی را نمیشناسد- به این بخش از قرآن نپرداخته است، اگر چنین گزارشی (رابطه محمد با همسر زید) در دسترس بوده باشد، تنها میتوان این نتیجه گیری را کرد که آیه های 37 تا 40 از سوره 33 باید سپس تر به قرآن افزوده شده باشند. «ریموند دکویین (Raymond Dequin)» میانگارد که این دستبرد در قرآن باید در زمان مامون عباسی انجام شده باشد. افزون بر این، «ریموند دکویین» در یک نامه برای پشتیبانی از این تئوری دلیل استوانی را را هم پیش میکشد: همانگونه که «داوید پاور (David Powers)» در کتاب «محمد پدر هیچکدام از مردان شما نیست» نشان داده است، این بخش ها از قرآن دستکاری شده اند، ادعایی که او بر روی نسخۀِ پاریسی قرآن بگونه فیزیکی ثابت کرده است14.
بدینسان همۀِ شواهد از این ادعا پشتیبانی میکنند که این بخش از کتابی که به نام «یوحناس دمشقی» به ما رسیده است، باید در سده نهم میلادی نوشته شده باشد، و از سوی دیگر آیه های 40 تا 37 از سوره 33 قرآن باید پس از مرگ «هشام» به دلیل های حقوقی/ سیاسی به قرآن افزوده شده باشند.
آشکار است که این نسخۀِ قرآن امروزی بازدۀِ یکی از ویرایش هایی است که در یک زمانی انجام آن پایان یافته است، و تا گامۀِ نهایی (در پایان سده نهم یا سده دهم؟) بخشی از آیه ها زدوده شده و برخی آیه های تازه به قرآن افزوده شده اند. دلیل اینکه از میان نسخه های گوناگون قرآن این نسخه گسترش یافت، برمیگردد به روایت ها و گزارش هایی که تأثیر پذیر از گرایش های سیاسی حاکم بودند.
آشکار است که در ویرایش پایانی قرآن نوشته های تازه بدست آمده، دیگر دگرگون نمیشدند، بلکه در جایگاه یک «حکم حکومتی» پذیرفته و به قرآن افزدوده میشدند. از اینرو از نگاه یک آدم بی سویه (بیطرف) که قرآن را میخواند، او در قرآن بجز هرج و مرج، و نبودگی یک ساختار نوشتاری، هیچ سامانه و نظمی نمییابد؛ نه رده بندی سوره های قرآن از یک منطق پیروی میکند و نه درونمایۀِ این سوره ها. این بی سامانی در قرآن نشان میدهد که در یک بازه زمانی به درازای چندین سده یک سری نوشته ها در این کتاب گردآوری شده اند، بدون اینکه به این نوشته ها سر و سامانی داده شود.
بنگر میآید که رده بندی سوره های قرآن که با سوره های بلند آغاز و با سوره های کوتاه پایان میبایند (از سوره دوم تا سوره 112) بی تاثیر از نامه های «پاولوس» نبوده باشند. و اگر استثنایی هم در این بُنپایه باشد به نوشته های کُهن تر قرآنی برمیگردد که یک زمانی به قرآن حکومتی افزوده شده اند.
بنگر میآید که واژۀِ «ویرایش پایانی» برای قرآن که پس از گذشت چندین سده شکل کنونی و «پایانی» خودش را یافته است، نامناسب باشد. با اینهمه یک زمانی میبایست این دگرگونی ها در قرآن به پایان میرسیدند. ولی روشن نیست که آیا قرآن کنونی نتیجۀِ تأثیر پذیری از چیرگی مدارس دینی (کلیسا) یا تصمیمات سیاسی بوده است.
- ویرایش پایانی قرآن با توجه به روشِ درست نویسی15
«مهمترین کاری» که آدم در پیوند با ویرایشِ پایانیِ قرآن میتواند از آن نام ببرد، نوآوری (ابداع) یک سیستمِ نوشتاری برای نگاشتنِ همۀِ وات های صدا دار است، زیرا نخستین دبیره ای (خطی) که با آن قرآن ها را نوشتند، به دلیل برخوردار نبودن از چنین سیستمی نارسا بود. برای نگاشتتنِ قرآن های نخستین آن دبیره را بکار نبردند که سده ها پیش از این در بخش جنوبی شبه جزیره عربستان گسترش یافته و برای زبان عربی مناسب تر میبود-این یک دلیلی است که نشان میدهد نخستین نویسندگان قرآن نمیتوانستند از شبه جزیرۀِ عربستان سرچشمه گرفته باشند-، بلکه یک الفبای دیگری نوآوری کردند (نخست الفبای حجازی و سپس الفبای کوفی، و پس از آن دبیره کنونی عربی)، که از نگاه «روبرت م. کر (Robert M. Kerr)» از سیستم دبیره ای آرامی در میانرودان الگوبرداری کرده است. این دبیرۀِ نارسای عربی برای وات هایِ (حروف) بیصدا نشانه هایی در بر نداشت: «دلیل اینکه در دبیرۀِ عربی یک وات بیصدا میتواند به شکل هایِ گوناگون خوانده شود، ریشه در دبیرۀِ آرامی دارد که دبیره عربی از آن سرچشمه گرفته است16.» برای زدودن این نارسایی گذاشتن نقطه رویِ وات های بیصدا نوآوری شد.
ولی کُهن ترین قرآن های دستنویسی شده هنوز از روش نقطه گذاری روی وات های بیصدا پیروی نمیکردند. تا پایان سدۀِ هشتم میلادی هنوز در نوشتارهای قرآنی وات هایِ صدا دار بی نشانه بودند و –بدتر اینکه هنوز روش نقطه گذاری بکار گرفته نشده بود، بگونه ایکه تفاوت میان وات های بیصدا روشن نبود. بدون نقطه گذاری، از 28 وات بیصدا در الفبای عربی، تنها هفت تای آنها را میتوان از هم تمیز داد، دیگر وات ها میتوانند همزمان بجایِ دو تا پنج وات بیصدایِ دیگر بکار روند. برای نمونه، -برپایه پژوهش های «ابن وَراک (Ibn Warraq)» بدون نقطه گذاری در خط عربی تفاوت میان «ف/ق»، «ج/ح/خ»، «ر/ز»، «ش/س»…امکان پذیر نیست17.»
از اینرو کُهن ترین قرآن های دستنویس شده خوانش پذیر (قابل خواندن) نیستند، زیرا امکان خواندن یک واژه با آواهای گوناگون و با توجه به شمار وات های بیصدا و صدا دارِ در آن واژه، بسیار بزرگ است.
از اینرو دبیرۀِ نارسای قرآن، همانگونه که میگویند، تنها یک سری نشانه های دبیره ای را نمودار میسازد. «ولی آنکس که نوشته (آیه) را نشناسد، نمیتواند معنی آنرا هم بهفمد18.» ولی روحانیان مسلمان و اسلام پژوهان ادعا میکنند که در آن دوران به اندازۀِ بَسنده آدم هایی بودند (از جمله آدم های نابینا)، که قرآن را از بَر داشتند و نگارش قرآن با این دبیرۀِ نارسا تنها راهنما یا تکیه گاهی برای پشتیبانی از یادۀِ (حافظه) حافظان قرآن بوده است (با آنکه کمکی برای نابینایان بشمار نمیآمد).
روشن است که این تئوری تنها یک ادعاست، که از راستی به دور است. حتی اگر آدم اینچنین روایت ها دربارۀِ آغاز اسلام را بپذیرد، قابل درک نیست که یادۀِ انسان دارای چنین راندمانی باشد (حفظ قرآن): در هنگامیکه در نیسنگ های (منطقه های) تصرف شده بدست مسلمانان شرایطِ جنگی حاکم بود، و کسانیکه با قرآن آشنایی داشتند در مناطقِ گستردۀِ جغرافیایی پراکنده میزیستند، قابل تصور نیست که «جزیره های آرامی» وجود داشته اند که در آنجا حافظان قرآن سوره های آنرا از بَر میکردند، مشکل دیگر اینکه آنها میبایست این سوره ها را بگونه شفاهی میشنیدند و در یاده خودشان نگهداری میکردند (زیرا دبیره قرآن هنوز رسا نشده بود)، گرفتاری دیگر اینکه قرآن هنوز در دورانِ شکل گیری بود و کامل نشده بود.
اگر دبیرۀِ نارسای قرآن خوانش پذیر و دارای معنی میبود، براستی میبایستیکه خواننده یا قاریان قرآن میدانستند، که چگونه «رسم الخط (دبیره نارسای عربی)» را بخوانند. افزون بر این، گویا که این قاریان قرآن چندان دلبستگی نداشتند که کسانی دیگر این «رسم الخط» را بخوانند؛ زیرا برای مدت زمانی بکار بردنِ نقطه در «رسم الخطِ» قرآن شناخته شده بود. تنها گروهی که میخواستند شمار قاریان قرآن مرزین (محدود) بماند، نویسندگان قرآن بودند، که در «مدرسه ای» در مرکز قدرت سیاسی گردهم آمده بودند. بیگمان آنها این نوشته های قرآنی را با این هدف نمینوشتند که همگان بتوانستند آنها را بخوانند، بلکه تنها برای خودشان و فرمانروایان. این شیوۀِ نگارشِ نویسندگانِ قرآن سنجش پذیر است با روشِ کار نویسندگان در دربار ساسانیان. این نویسندگانِ قرآن با این شیوۀِ نگارش، بُنپایه های (قاعده های) جنبشِ قرآنی را که در این میان قدرت سیاسی را هم بدست آورده بود، مشخص میکردند و بر پایۀِ نیاز، آنها را به آگاهی همگانی میرساندند. «روبرت م. کر (Robet M. Kerr)» در اینباره مینویسد: «اَنگاشت پذیر (قابل تصور) است که قرآن تا زمانیکه تنها نویسندگان این کتاب توان خواندنش را داشتند، کانون قدرت این نویسندگان بوده باشد 19.»
این وضعیت که در آن تنها نویسندگانِ قرآن به این کتاب دسترسی داشتند، زمانی دگرگون گشت که پیرامونِ سال 800 میلادی از دلِ این جنبشِ قرآنی یک دین خودسالار به نام اسلام پدید آمد و قرآن تنها کتاب «مقدس» همۀِ دینباوران و همۀِ آنهایی شد که عرب زبان نبودند. اکنون میبایست که نوشته هایِ قرآنی بگونه ای نگارش شوند که این نوشته ها بیرون از آن دایرۀِ مرزین و محدود قاریان قرآن هم، خوانش پذیر (قابل خواندن) باشند: یعنی از راه کمک گرفتن از روش نقطه گذاری و نشانه های زیر و زَبّر (فتحه و کسره). «از زمانیکه قرآن به “کتاب توده ها” فرارویید یا اینکه مردم غیر سامی (برای نمونه ایرانیان) به این دین نوپا درآمدند، همۀِ این روش های تازۀِ نقطه و نشانه گذاری نیازین شدند…این گمانه زنی به حقیقت نزدیک است که نیاز به نوآوری و افزودن روش های نقطه و نشانه گذاری در نوشته های قرآنی را باید ایرانیان برای نخستین بار درک و مدیریت کرده باشند، (زیرا دستور زبان عربی را هم آنهانوشتند). این روش های نقطه و نشانه گذاری وسیله های کمکی هستند که تنها زمانی نوآوری میشوند که آدم ناگزیر باشد برای فراگیری یک زبان بیگانه یک دبیرۀِ نارسا (خط ناقص) را بیاموزد، بویژه اگر این زبان یک زبان سامی باشد20.»
در امتدادِ سدۀِ 9 میلادی روش آوا نویسی در نوشته های قرآنی گسترش یافت، که بازدۀِ آن خوانش پذیر شدنِ نوشته های عربی بودند. و پس از آن خوانش های گوناگونی از یک رسم الخط قرآنی پدید آمدند؛ ولی این خوانش های گوناگون به دلیل گویش های گوناگون نبودند، بلکه به دلیل تفسیر های گوناگون از یک رسم الخط بودند. «مارکوس گُرُس (Markus Groß)» بر این باور است که «”خوانش های گوناگون” قرآن به دلیل اشتباه های زبانی (شفاهی) در هنگام انتقال این نوشته های قرآنی نبود، بلکه به دلیل تفسیرهای گوناگون از نوشتارهایِ نارسایِ قرآنی بوده است21.» اسلام شناس «ابن مجاهد» با هفت خوانش گوناگون از قرآن آشنایی داشت که از شهرهای گوناگون سرچشمه میگرفتند. از میانِ این خوانش های گوناگون قرآن، یکی از آنها که در کوفه گسترده شده بود، توانست در سده 10 میلادی چیره شود-این همان خوانشی است که در سال 1924 در قاهره به نام قرآن رسمی شناخته و چاپ شد و امروز در سراسر کشورهای اسلامی انتشار یافته است.
واپسین ویرایش ها روی نوشته های قرآن بدست دینکارانِ (theologian) مسلمان انجام گرفت که نه به زبان نویسندگان قرآن گفتگو میکردند و نه آنرا میفهمیدند، یعنی یک زبان عربی هناییده (متأثر) از زبان سریانی/آرامی. «پس از نخستین نگارش های قرآن با این دبیرۀِ نارسا، باید آگاهی از این زبانِ درهم آمیخته (عربی/سریانی/آرامی) آهسته آهسته از دست رفته باشد، دلیل دیگری را نمیتوان برای این شمارِ گوناگون از خوانش های اشتباه قرآن را انگاشت22.» بدینسان روشِ آوانویسی برای دبیره قرآن باید تنها برپایۀِ آن زبان عربی نوآوری شده باشد که سپس تر شکل گرفت-شاید هم بدست ایرانیان انجام گرفته باشد. پیامد این بیگانگی دینکاران (theologian) با زبانِ نخستین نویسندگان قرآن این است که بسیاری از واژگان، ساختار های دستورزبانی قرآن…اشتباه فهمیده شدند. افزون بر آن، واپسین ویرایشگران قرآن اکنون مسلمانان بودند، کسانیکه این رسم الخط نارسای قرآنی را به شیوه اسلامی تعبیر و تفسیر میکردند.
بازدۀِ این بیگانگی با زبانِ نخستینِ نویسندگانِ قرآن یک کتاب «مقدسی» شده است که باوجودِ وفاداری به انتقال همان رسم الخط و نوشته های نخستینِ این کتاب از گذشته های دور به امروز، ولی گوهر پیام و هدفی را که آیه های این کتاب میخواهند بیان کنند، کژ برداشت شده اند (همچنین برگردان های نوین از این کتاب نیز گویا نیستند)-و این یک پدیدۀِ نایاب در تاریخ ادیان و ادبیات است.
در این میان پروژۀِ یکی کردن قرآن ها و دادن یک شکل رسمی به آن دنبال میشُد. آن نسخه های قدیمی قرآن را که از رده بندی سوره ها در قرآن های «امروزی» پیروی نمیکردند، نابود کردند، روش جدا کردن سوره ها از همدیگر-از راه فاصله ای که میان آنها میگذاشتند- نوشتن نام سوره ها در پایان هر سوره، سپس در آغاز سوره،…همه را یکی کردند. «هانس-کاسپر گراف (Hans-Casper Graf)» بر این باور است فرآیند بهینه سازی قرآن، نشان میدهد که چگونه گام به گام آیه های تازه بر نسخه های کهن تر افزوده شدند23.»
- سخنی دربارۀِ نویسندگان و ویرایش کنندگان آیه های قرآن
از آنجا که بیرون از قرآن هیچ اشاره ای به نویسندگان و ویرایش کنندگانِ این کتاب وجود ندارد- بدون رویکرد به گزارش های سنتی که میگویند سرچشمۀِ قرآن وحیِ آسمانی است که بر محمد نازل شده است- تنها شیوۀِ نگارشِ گزاره های قرآنی میتوانند نشانه و گواهی هایی را به مرا اریه کنند. دربارۀِ پُشتگرم بودن به این روش ها هنوز میتوان گفتگو کرد، زیرا اندکی دقیق نیستند، افزون بر این در این زمینه هنوز پژوهش های فراگیر انجام نگرفته اند. از اینرو در ادامۀِ این نوشته به چند مورد که در این زمینه مشاهده شده است، اشاره میشود، که در آینده باید ژرفتر به آنها توجه شود.
بنگر میآید که سرچشمۀِ آیه هایِ قرآن موعظه هایِ شفاهی نبوده اند که آنها را سپس تر نوشته باشند. شاید یک سری استثناهایی هم وجود داشته باشند: برای نمونه آیه های کوتاه نتیجۀِ موعظه های شفاهی بوده اند که برای مدت ها بگونه زبانی منتقل میشدند، تا اینکه بشکل کتبی درآمده اند. ولی راستی این است که بخش بزرگی از آیه های قرآن یک کار ادبی هستند که نخست به نگارش درآمده اند و سپس آنها را موعظه کرده اند.
کَند و کاوهای «گنِویو گوبیلُت (Geneviève Gobillot)» در سوره های 10، 60 و 82 نشان میدهند که اَنگاشت پذیر نیست که گفتمان های پیچیدۀِ مذهبی در این سوره ها نتیجه موعظه های شفاهی باشند، بلکه آنها تنها نتیجۀِ یک کار ادبی هستند که در پشت میز تحریر تولید شده اند. یا نتیجه پژوهش های «فرانک وان در ولدِن (Frank van der Velden)» در سوره های 3، 33 تا 64 نشان میدهند: نویسندگانِ این سوره ها از مسائلِ داخلیِ مسیحیت و دین یهود آگاهی داشته اند. افزون بر این، آنها از روش «افرم (Ephrem)» در تفسیرِ نوشته هایِ مذهبیِ دین یهود و موعظه کردن و نوشته های رسمی و غیر رسمی دین یهود آگاهی داشتند24.»
اینگونه نوشته های مذهبی را تنها میتوان در پستوهای ساکت و آرام بنیادِ های دینی نوشت و سپس آنها را روخوانی کرد. این مسئله دربارۀِ نوشته های رسمی و غیر رسمی انجیل هم صادق است، همچنین در پیوند با کارهای ادبی انجام گرفته در اواخرِ دوران باستان. همۀِ این شواهد گواهی میدهند که نویسندگان قرآن آدم های با سوادی بوده اند که با کارهای ادبی آشنایی داشته اند.
با اینهمه این نویسندگانِ قرآن اندیشه هایشان را همانند سروده و جمله های موزون به نگارش در آوردند، انگار که خداوند آنها را برای موعظه کردن به یک انسان، یا پیامبر داده تا برای شنوندگانش روخوانی کند. این سروده ها در آغاز برای روخوانی در یک گروه مذهبی نگاشته شدند و میبایست به نام آیه های آسمانی تکیه گاهی برای سخنانِ موعظه کُننده ها باشند. شاید این شیوۀِ موعظه کردن برگزیده شد و پیوسته آن را نگهداشتند، زیرا هماهنگ با سنت های آشنایِ موعظه های پیامبران یهودی بود، یا اینکه در آغازِ جنبش قرآنی یک یا چندین تَن با ادعای های پیامبرگونه وجود داشته اند.
این نوشته های جداگانۀِ قرآنی سپس گردآوری شده، رونوشت برداری شده و برای روخوانی آماده گردیدند. در بیشتر موارد، در آغاز این آیه های قرآنی از چند جمله کوتاه ساخته شده بودند که سپس تر با گزاره های دیگر در کنار هم گذاشته شده و به آنها افزوده شدند، بدون اینکه این نوشته ها پیوندی باهمدیگر داشته باشند یا اینکه پیوند زدنِ این نوشته ها بهمدیگر از یک بُنپایه ای (قاعده ای) پیروی کند. تنها در برخی از سوره ها، آیه ها بهم پیوستگی دارند و در پیوند با همدیگر هستند، با آنکه در خیلی از موارد هم در آنها این ارتباط اینجا و آنجا بریده میشود. این پژوهش نشان میدهد که نوشته های قرآنی بدونِ وابستگی در کنار هم گذاشته شده و به مرور زمان جزیی از همدیگر شده اند. این شیوۀِ کنارِ هم گذاشتن نوشته های قرآنی که پیوندی باهمدیگر ندارند، در سوره های «مدینه ای» بیشتر آشکار شده است. برای نمونه در سوره دوم قرآن بنگر میآید که ویرایش کننده هر نوشته قرآنی را که در یک صندوقی یافته است، در کنارهم گذاشته باشد. و انگار که این ویرایش کنندگان قرآن از چنان پشتوانۀِ حکومتی برخوردار بوده اند که نتیجه کار های تازه آنها را همراه با نوشته های پیشین قرآنی همانند یک مجموعۀِ بهم پیوسته رونوشت برداری میکردند.
حتی نوشته های قرآنی کُهن تر نشان میدهند که این نوشته ها از سُنت های متفاوت در نویسندگی سرچَشمه گرفته اند. برای نمونه خدا همیشه سخنش را به پیامبر ابلاغ میکند. پیوسته از خدا به نام الله یاد میشود، ولی در 19 سوره برای خدا واژۀِ «رب» بکار بُرده میشود که در آیین یهود مرسوم است-و این نشاندهندۀِ یک سنت متفاوت در شیوۀِ نگارش قرآن است. در دوران روشنگری (از 1650 تا 1800 میلادی) با کشف نام های گوناگونِ خدا در آیین یهود همانند «یهوه» و «الوهیم»، پژوهش های دانشی/ انتقادی در تورات آغاز شد. ولی در اسلام شناسی سُنتی این دانستنی ارزشی برای اندیشیدن ندارد که نویسندگان و ویرایشگران نوشته های قرآنی- همانند همکاران یهودی شان که تورات را نوشتند- از بُنمایه های (منبع های) گوناگونی پیروی میکردند و در مدارس دینی متفاوتی پرورش یافته بودند.
بخش بزرگی از قرآن بگونۀِ فراگیر از نوشته هایِ انجیل و نوشته هایِ نُخُستینِ مسیحیانِ سوریه ای تأثیر گرفته است، همچنین در قرآن نوشته های موزونی یافت میشوند که به باورهایِ کُهنِ دینیِ ایرانیان و کیش های صوفیگری نزدیکتر هستند. چگونگی رُشد و نمو و تکامل باورهای دینی در قرآن میتوانست از میانِ نوشته هایِ قرآنی فهمیده شود، اگر تاریخ نگارش این نوشته ها دقیقا روشن میبود. اگر هم زمان و همراستا (موازی) با نگارش نوشته های قرآنی اسناد کتیبه ای و تاریخ گذاری شده ای در دست میبودند، میشُد روشنتر رُشد و نمو باورهای دینی را در قرآن دنبال کرد25. فرآیند رُشد و نمو باورهای دینی در قرآن را میتوان در زمینه اخلاق و قانون های اجتمایی…دنبال کرد. روشن است که نویسندگان قرآن در نسل ها و آموزشکده های دینی گوناگون آموزش یافته و پرورش یافته بودند.
رویهم رفته الله خودش در جایگاه یکم شخص مفرد («من») سخن میگوید، همچنین در جایگاهِ یکم شخص جمع («ما»). ولی موردهایی که کم هم نیستند، وجودد دارند که در آنجاها گفته دربارۀِ سخن الله است که با ضمیر سوم شخص مفرد («او»)، از او یاد میشود. گویا موضوع دربارۀِ واژه بندهایی (پاراگراف هایی) است که نویسنده، گردآورنده و یا ویرایشگر، به قرآن افزوده تا تفسیری بر آن بنویسد.
یک نمونۀِ آشکار در تایید ادعای بالا سوره 73 است. در آنجا میگوید: «”2″ برپا خیز (و نیایش کن) بخش بزرگی از شب را (…) “3 “(یا ولی) نیمی از شب را (…) یا اندکی کمتر”4” یا بیشتر…» در این رده ها (سطرها) یک آیینِ نیایشی که ویژۀِ راهبان مسیحی است بازتاب یافته است، که گویا برای رونوشتبردار (کپی کننده)/ویرایش کنندۀِ قرآن یک وظیفۀِ دشواری بوده است. اکنون این رونوشتبردار یا ویرایشگر – به نام الله در جایگاه سوم شخص مفرد-رده های بالا را در آ یه 20 بگونه غیر عادی و گسترده تفسیر میکند. «خدای تو میداند که تو و آن گروهی که با تو هستند دو سوم شب یا (…) نیمی از شب (…) یا یک سوم از آن را برمیخیزید (و نیایش میکنید). ولی (آدم نمیتواند از همۀِ این سفارش ها موشکافانه پیروی کند، حتی اگر او خواست راستین (صادقانه) در نگهداشتن زمانِ نیایش داشته باشد.) خدا (به تنهایی اندازه و هدف) روز و شب را تعیین میکند. او ( از پیش) میداند که شما (شمار و اندازه نیایش های شبانه را ) موشکافانه…نگه نمیدارید… آیه های قرآن را روخوانی کنید، آنچه (که برای شما) آسان است (یعنی به اندازه ای که بدون خستگی و استرس میتوانید)…»
در ادامه به سختی هایی اشاره میشود که برخی از مردم هنگام نیایش کردن گرفتارش میشوند: همانند بیماران، مسافران و جنگجویان. «از اینرو آن بخش هایی (از قرآن) را روخوانی کنید که برای شما آسان است! ولی نیایش را بجا آورید، زکات پرداخت کنید و با اینکارِ خوب به خدا وام داده اید…و از خدا درخواست کنید که از گناهانِ شما چشم پوشی کند!»
در این سوره آدم متوجه مواردی میشود که همچنین در دیگر نوشته های قرآنی نیز پیش آمده اند: برای نمونه آیه 8 تا 19، شاید همچنین آیه 7 هیچ پیوندی با سختی های نیایش های شبانگاهی ندارند که موضوع آیه 2 و آیه های سپسین در این سوره است. تفسیرِ ویرایشگر یا رونوشت بردار در جای مناسب آن گذاشته نمیشود، بلکه در پایان سوره جای داده شده است. معنی اینکار این است: هنگامیکه ویرایشگر / رونوشت بردار میخواست روی آیه های 1 تا 19 کار کند، نگارش پایانی آنها انجام یافته بود؛ گویا گذاشته شدن تفسیر او در جایی مناسب میان این آیه ها، میتوانست توهین به مقدسات برداشت شود. از اینرو ویرایشگر/ رونوشت بردار تفسیر خودش را در پایان آیه 19 جای میدهد. افزودن تفسیر ویرایشگر/ رونوشت بردار در پایان آیه 19 سبب میشود که آیه 20 پدید آید و این آیه یک سوم همۀِ سوره را شامل شود.
در مورد دوم: آن درخواستی که در آغازِ سوره از مومنین شده بود، مبهم جمله بندی میشود. آیه شماره 20 آن شور و هیجانِ آغاز سوره را ندارد، بلکه با گرفتاری های پیش آمده در آغاز این سوره بگونه اخلاقی و منتطقی برخورد میکند، ویرایشگر/ رونوشت بردار در جایگاه خدا (با بکار بردن ضمیر سوم شخص مفرد) با سفارش های ساده تر، سختی های پیش آمده در آغاز سوره را میزُداید.
در مورد سوم: پیرامونِ پدید آمدن آیه های 2 تا 4 و آیه 20 باید جدا از آیه های دیگر باشد. نخست بنگر میآید که این آیه ها در پیرامونِ راهب های مسیحی پدید آمده باشند، همانند «گروهی از آنها که با تو هستند.» برخاستنِ شبانه برای نیایش کردن از دو سوم شب تا یک دوم و یا یک سوم شب یک رفتار روامند (عادی) نیست. هدفِ ویرایشگر از بهینه سازی (اصلاح) دستورهای پیشین، آسان کردن این دستورها برای یک جامعۀِ عادی و کوچک مذهبی است که شاید برای زمان درازی وجود داشته ولی از دستورهای سخت و بنیادگرانۀِ نخستین، در رنج بوده است. او میداند که این دینباوران توانایی انجام این دستورهای دینی سخت و بنیادگرایانه را ندارند، به ویژه بیماران، مسافران و جنگجویان. از اینرو او به نام خدا میگوید که خدا بیشتر از روخوانیِ قرآن، یک نیایش ساده، و صدقه دادن و انجام رفتارهای خوب، چیز دیگری از شما نمیخواهد.
آن گروهی که در آغاز طرف سخن بود، وابسته به یک جامعۀِ کوچک مذهبی است؛ شاید راهب های مسیحی یا کسانی که با گوشه نشینی زندگی میکردند. ولی طرف سخن آیه 20 یک جامعه روامند (عادی) مذهبی است که هنوز نمیتوان بگونه رسمی از آن به نام جامعه اسلامی یاد کرد. واپسین جمله از آیه 20 بخشی از یک آیین مسیحی است که چشمپوشی از گناه را درخواست میکند. مسئله عبارت است از یک انجمنی از جنبش قرآنی است که شاید در پایان سده 7 یا در آغاز سده 8 میلادی پدیدار شد، که هنوز خودش را بخشی از جامعه مسیحی میداند.
خیلی از نوشته های قرآنی که در آنجا از خدا در جایگاهِ سوم شخص مفرد نام برده شده است، سرنوشت مشابهی همانند آیه های بالا دارند. اکثرا مسئله عبارت است از افزودنِ اندیشه های (تفسیرهای) ویرایشگر / رونوشت بردار به نوشته های قرآنی است که بدست او رسیده است (برای نمونه سوره 6، 136-144 …).
در بسیاری از موارد بازشناسیِ تفاوت میان یک نوشته که در جایگاهِ آیه آسمانی پذیرفته شده است، با یک تفسیر که یک ویرایشگر به قرآن افزوده است، ساده نیست، مگر در سوره 73. برای نمونه در سوره 48 گوینده که نخستین شخص جمع («ما») است، در تفسیری که سپس تر بخشی از آیه شده است، تبدیل به نخستین شخص مفرد («او») میشود. در این سوره، آیه نخست ( که فاعل آن«ما» است) در پایان این آیه یعنی در آیه های 2 تا 7 تفسیر میشود؛ سپس آیه های 8 تا 12 (ما) در آیه های 13 تا 29 تفسیر میشوند. در اینجا به آیه 29 که بگونه ناهنجار گسترده و دارای درونمایۀِ پُرمحتوای مذهبی است، یک نقش استثنایی داده میشود. بنگر میآید که این آیه بازدۀِ تفسیرهای گوناگونِ ویرایشگرانِ متفاوتی است که با هدف ها و دلبستگی هایِ ویژه و گوناگون، اندیشه های خودشان را به آن نخستین آیه افزوده اند که از آن به نام آیه آسمانی یاد میکنند. افزون بر این، بنگر میآید که همانگونه که با نوشتن تفسیر بر «سخنان الله» در آیه نخستِ این سوره، آیه های 2 تا 7 پدید آمدند، آیه های 8 تا 12 هم نتیجه تفسیرهایی باشند که بر آیه های 2 تا 7 نوشته اند.
-در قرآن این موارد کم نیستند که یک گزارش دو یا چندبار با اندکی دگرگونی بازگویی شده باشند. این نابهنجاری های شگفت انگیز که در تورات هم پیش میآید، نشانه ای از این راستی است که با گذشت زمان روایت های گوناگونی که دارای چندین سرچشمه بوده اند، در قرآن پذیرفته شده اند، ولی یک احساس آمیخته از ترس و ارج در برابر این نوشته ها، از پاک کردن نوشته های تکراری یا ایجاد پیوستگی میان آنها پیشگیری کرده است.
-دلیل این همه پارادُخش (تناقض) در میان آیه های قرآنی- برای نمونه آیه هایی که به رواداری و بُردباری سفارش میکنند در برابر آن آیه هایی که دستور به ریختن خون دگراندیشان میدهند…-که ملاها آنها را با داستانِ آیه های ناسخ و منسوخ توجیه میکنند، براستی نشان میدهند که نویسندگان متفاوتی که در مدارس دینی گوناگونی آموزش دیده بودند، در زمان های گوناگون رویِ نوشته های قرآنی کار میکردند. این گمانه زنی را میتوان با توجه به نگاهِ متفاوتِ قرآن به گُساریدن می به بیگمانی (یقین) واگرداند: برپایۀِ سوره 16 آیه 67 الله به دینباوران میوه های درخت نخل (خرما) و درخت تاک (انگور) را میبخشد، «تا مومنین از آنها نوشابه های مستی آور تولید کنند؛ و همچنین روزی شان را بگذارانند.» در اینجا هیچ سخنی دربارۀِ قید و بند و یا هشدار در گُساریدن نوشیدنی های مستی آور نیست. این نگاهِ مداراجویانه قرآن در گُساریدنِ نوشیدنی های مستی آور در سوره 4 آیه 43 هم دیده میشود، ولی با این کرانمندی (محدودیت) که نباید در حالت مستی نماز بجا آورد. ولی در سوره های دیگر، همانند سوره 2 آیه 219 و سوره 5 آیه 90 و 91، می گساری در جرگۀِ گُناهان بزرگ و رفتارهایِ اهریمنی شناخته میشود.
یا در سوره 32 آیۀِ 4، قرآن افسانۀِ آفرینش در انجیل را که میگوید خدا جهان را در 6 روز آفرید، رونوشت برداری کرده است، ولی در سوره 41 آیه های 9 تا 12 قرآن به رسایی میگوید که الله زمین را در 2 روز آفرید، و در 4 روز با خوردنی های گوناگون به آن برکت بخشید و در 2 روز آسمان را ساخت، که بدون توجه به کارهایِ دیگر و مدت زمان هایی که الله برای نوآوری های دیگر نیاز داشته است، اگر همه را باهمدیگر جمع بزنیم میشود 8 روز.
اینگونه ناهنجاری و پارادُخش ها (تناقض ها) در قرآن بسیار وجود دارند. برخی از این پارادُخش ها از نگاه پژوهش در تاریخ ادیان سودمند هم هستند، زیرا نشان میدهندکه در چه پیرامونِ دینی نویسندگان قرآن کار میکردند.
-بسیاری از نوشته های قرآنی که دارای بُنمایۀ هایِ گوناگونی هستند و از دوران متفاوت و «پیرامون متفاوت» سرچشمه گرفته اند، با گذشت زمان به قرآن افزوده شده اند. احساس ترس و احترام در برابر نوشته هایی که به قرآن افزوده شده بودند، به اندازه ای نیرومند بود که این نوشته ها بدونِ هیچگونه دگرگونی در قرآن پذیرفته میشدند، و در برخی موارد بر آنها تفسیری نوشته میشد، و از همۀِ آنها (از جمله تفسیرها) به نام قرآن رونوشت برداری میشد، بدون اینکه هدف از ویرایشِ قرآن سامان دادن به درونمایۀِ (محتوی) آن بوده باشد.
- نویسندگان و ویرایشگران قرآن چه کسانی بودند؟
یک ویژگی که با سرشتِ قرآن تننیده شده است، این است که بسیاری از کسانی که نوشته هایِ کوتاه قرآنی را نگارش میکردند، در گردآوری و ویرایش آن نیز سهم داشته اند. از پایانِ دورانِ ساسانیان گرفته تا زمان «واپسین ویرایش»، یعنی فراهم شدن این متنِ «امروزی» که روش آوانویسی و زیر و زَبَر (فتحه و کسره) و نقطه گذاری را در بر دارد، کار روی این کتاب ادامه یافته است.
اکنون این پرسش پیش میآید که این نویسندگان و ویرایشگران قرآن چه کسانی بودند؟ پاسخ به این پرسش ساده نیست، زیرا پس از گذشتِ بیشتر از دو سده از آغازِ جنبشِ قرآنی، بسیاری از چیزها دگرگون شدند. با اینهمه میشود در پیوند با واپسین ویرایشگران قرآن (تا اندازه ای) به این پرسش پاسخ داد: واپسین ویرایشگران قرآن که از آغازِ سدۀِ 9 میلادی روشِ آوانویسی در خواندنِ نوشته های قرآنی را بکار بردند و حجم پایانی کتاب قرآن را هم مشخص کردند، مسلمانانی بودند که بر زبان عربی چیرگی داشتند، ولی زبان آغازین قرآن را که سریانی-آرامی-عربی بود، نمیشناختند؛ شاید در انجام اینکار مسلمانانی سهم بسزایی داشتند که در سرزمین ایران میزیستند-همزمان در این نیسنگ گزارش های زبانی که به نام «سنت نبی (که در اینجا منظور از نبی، مسیح است)» نامدار هستند، گردآوری شُدند.
و به این پرسش هم نمیتوان به آسانی پاسخ داد که بخش بزرگی از نوشته های قرآن در چه زمانی به شیوۀِ «رسم الخط (وات هایِ بدون زیر و زبر و حمزه)» نوشته شدند. ولی پیش از همه بنگر میآید که یک چیز روشن است: «نویسندگان» قرآن باید (همچنین) در آموزشکده های خطاطی پرورده شده باشند، زیرا آنها تنها کسانی بودند که آیه های نگارش شدۀِ قرآنی را میخواندند، شاید همچنین میتوانستند از بَر هم کُنند.
این نهاده (موضوع) به کمک کارهای پژوهشی «روبرت م. کر (Robert M. Kerr)» روشن شده است که از زمان عبدالمک مروان پنجمین خلیفه اموی نوشته های قرآنی را با خط نارسا و ناقص عربی مینگاشتند.
اکنون زبانشناس نامدار آلمانی «کریستوف لوکسنبرگ (Christoph Luxenberg)» به کمک برگ های بسیار کهن قرآنی [(این قرآن ها در آغاز دهه 70 در سقف مسجدی در صنعا/ یمن کشف شدند) که البفای سریانی/ آرامی در آنها آشکار است، و اگر آنها را به عربی بخوانند بی معنی هستند،] نشان میدهد که این قرآنی که با وات های عربی نگاشته شده است، نه تنها در آغاز یک پیام شفاهی به زبان سریانی/ آرامی بوده است، بلکه از یک الگویی پیروی کرده که به خط سریانی/ آرامی بوده است؛ سروده های «عربی» با الفبای سریانی نگاشته شده اند. این کشف به تنهایی میتواند بقایایِ الفبای سریانی در یک نوشته عربی را بسادگی روشن کند26 («این یک سند استوار برای نشان دادن این راستی است که آن نوشته ای که در آغاز الگویی برای نگارش قرآن شُد، به خط سریانی/ آرامی بوده است»)27.
بر پایۀِ پژوهش های «روبرت م. کر (R.M. Kerr)» این دبیرۀِ سریانی/ آرامی که از آن دبیره عربی سرچشمه گرفت و برای نگارش قرآن بکار برده شُد (همانگونه که در بالا روشن شد)، یک سیستم خطی سریانی است که در میانرودان گسترده بود. این سیستم خطی سریانی به اندازۀِ بسنده از نشانه هایِ ویژه برای آوا نویسی بهرهمند نبود، و این دلیلِ نارسا بودن دبیره عربی است. معنی این نتیجه گیری این است که نوشته های قرآنی که با دبیره سریانی/ آرامی نوشته میشدند، نشانه های آوا نویسی در دسترس دبیره عربی نگذاشتند که سپس تر از دل دبیره سریانی/آرامی بیرون آمد، زیرا دبیره سریانی/ آرامی در زمینه آوا نویسی نارسا بود.
اگر این دبیرۀِ نارسا برای نگارش کهن ترین سروده های قرآن بکار رفته باشد، تنها میتوانست از سوی نویسندگان این نوشته ها و یا در آموزشکده های آنها روخوانی شود.
گویا این نویسندگان به دلیل روخوانی این نوشته ها در نزد شنوندگانشان دارای ارج و جایگاهی بودند. این افراد در آغاز کانون مذهبی جنبش قرآنی بودند، نخست به دلیل اینکه از سوی گروهی کوچک از پیروانشان پذیرفته شده بودند، سپس تر- میتوانیم بگوییم از زمان عبدالمک مروان-به دلیل پشتیبانی های سیاسی که از آنها میشُد و سفارش های ویژه حکومتی که دریافت میکردند.
نویسندگانِ قرآن در سدۀِ 800 میلادی عرب های وابسته به یک جنبش دینی بودند که از دل یک کیش سریانی/ مسیحی بیرون آمده بود. وابستگانِ این جنبش دینی هنوز به آن بُنپایه های مسیحیت نخستین باور داشتند که هنوز «شورای نیسه (First Council of Nicaea) » یعنی نخستین کُنفرانس مسیحیان جهان که در سال 325 میلادی در شهر «ازنیک (ترکیه امروزی) برگزار شُد، بر آن مهر ارتداد نزده بود. آنها آدم های فرهیخته ای بودند: آنها بگونه شگفت انگیز هم با انجیل آشنایی داشتند و هم با آن نوشته هایی که به کیش های شاخه ای/ انحرافی مسیحی نسبت میدادند؛ و در نوشته هایشان پیوسته به این کتاب ها اشاره میکردند. نوشته های قرآن سرشار از اشاره به نوشته های انجیل است و بدون این نوشته های انجیلی، قرآن قابل درک نیست. نُخستین نویسندگانِ قرآن هدف از نوشتن این کتاب را روشنگری و فرانمودن (توضیح دادن) تورات و انجیل میدانستند، آنچیزیکه قرآن هم در بسیاری از جاها بر آن پافشاری میکند. افزون بر این، نویسندگانِ قرآن با اندیشه ها و نوشته های صوفیان تا مانویان، و همچنین با نوشته ها و آیین های زرتشتی و ادبیات جهان باستان و دیگر نوشته هایی که در پیرامونِ آنها در دسترس بودند، آشنایی داشتند. بنا بر این، آنها آدم های بسیار فرهیخته ای بودند که به دنبال راهکارهای تازه دینی بر پایۀِ نوشته ها و سنت های مسیحی پیش از «شورای نیسه» بودند، و همچنین دیگر جنبش های مهم دینی و همراستای دیگر را هم در نگر داشتند.
در گامۀِ پایانی (مرحله پایانی) جنگ های 30 ساله میان ایران و روم و پس از فروپاشی شاهنشاهی ساسانی، همزمان با کم رنگ شدن توانمندی هایِ هر دو کشور نیرومند ایران و بیزانس (روم خاوری)، باورهای دینی آنها نیز کم سو شدند. دیگر هیچ چیزی همانند سده های گذشته روامند و عادی نبود. در سپهر سیاسی/ اجتماییِ دوره پایانی شاهنشاهی ساسانی در همه جا آتش جنگ های قبیله ای و درگیریِ اقلیت های گوناگون قومی زبانه کشیده بود-یک هرج و مرج و اوضاع درهم و برهم که با فرمانروایی معاویه، نخستین خلیفه اموی اندکی آرام گرفت. در این تُهیگی قدرتِ سیاسی و کم سو شدن باورهای دینی این دو کشور نیرومند، جنبش قرآنی کوشش کرد تا با انگیزۀِ دینی/سیاسی جایگاهِ خودش را استوان سازد، آنچیزیکه با پشتیبانی و همچنین همراهی عبدالمک مروان به کامگاری (موفقیت) فرجامید. در اینجا انگارش های (تصورات) «پایان زمانی (apocaliptic)» در این دورانِ سرگشتگی نقش و تأثیر مهمی داشته اند؛ افزون بر آن، این باورهای «پایان زمانی (apocaliptic)» در میان ادیان بزرگ در آن دوره، همانند زرتشتی، یهودی و مسیحی مشترک بودند.
گرانیگاهِ روحانی/دینی این جنبش، نویسندگان و ویرایشگرانِ نوشته های قرآنی بودند که از اینرو از بالاترین جایگاه و درجۀِ ارجمندی بهره میبردند. آنها به این جنبش یک شالوده دادند: یعنی «کتاب». در حقیقت انجیل و تورات جایگاهِ آسمانی شان را نگهداشته بودند، ولی از نگاه این جنبش قرآنی «بسیاری از پیروانِ ادیانِ کتاب دار، کتاب های آسمانی شان را اشتباه تفسیر میکردند. در کتاب نوین (قرآن) این کاستی ها زدوده شدند، زیرا پیام های آسمانی درست معنی میشدند،» بگونه اینکه این کتاب نوین (قرآن) با گذشت زمان همتراز با تورات و انجیل شد، و یا حتی جایگاه برتری یافت. با اینهمه جایگاهِ راستین «نویسندگان» قرآن با این پاژنام (عنوان) به اندازۀِ بَسنده روشن نمیشود. شاید منظور از « رونوشت بردرانِ کتاب مقدس» که بر روی دیوار درونی قبه الصخره (همان ساختمانی که ملاهای حاکم بر ایران از آن به نام قدس یا مسجد القصی یاد میکنند) نگارش شده است، و جایگاه آنها با جایگاه فرشتگان برابر دانسته شده است، نویسندگان قرآن باشد (زیرا زمان رونویس کننده های تورات و انجیل سپری شده بود): «خدا هُشدار داده است که خدای دیگری نیست، بجز او/ فرشتگان، با آنکه این متن این گونه ترجمه میشود: هیچ خدایی بجز او که نیرومند و داناست، وجود ندارد28.» خویشکاری (وظیفه) و حق رونوشت بردرانِ کتاب مقدس این بود که همپوشی و همخوانی (مطابقت) دیگر نوشته های مقدس را با کتاب تورات و انجیل راستی آزمایی کنند29. برپایۀِ نوشته های قرآنی، جایگاه این رونوشت بردارانِ کتابِ مقدس را به گونه ای همانندِ جایگاه پیامبران میدانستند که سخنان خدا، یعنی «الهامات آسمانی» را بدون میانجی دریافت میکردند. شاید هر کدام از آنها، که ما نامشان را هم نمیدانیم، یک نقش «پیامبرگونۀِ» برجسته ای را بازی میکردند.
-در آغاز جنبش قرآنی، باید نگارش قرآن با کوشندگی های راهبان مسیحی و دیرنشینان صومعه آغاز شده باشد که در بخشِ خاوری سرزمین های شاهنشاهی ایران، یعنی در مرو (افغانستان) و ترکمنستان، میزیستند؛ بیگمان افراد فرهمند و پُرجاذبه که میدانستند چگونه پیروان فراوانی را به گرد خودشان جمع کنند، نقش مهمی داشته اند. ولی روشن نیست که این روند تا چه اندازه در دوران سپسین ادامه داشته است.
همچنین «گونتر لولینگ (Günter Lüling)» بر این باور است که گوهرِ نوشته های قرآنی سروده های مذهبی هستند که در کلیساهای مسیحی خوانده میشدند؛ کارهای دانشی «کریستوف لوکزنبرگ (Christoph Luxenberg)» که یک روش ویژۀِ پژوهشی را برای خوانش قرآن بکار بسته اند، این دیدگاه را تایید میکنند.
مُهمتر از همه اینکه «کریستوف لوکزنبرگ (Christoph Luxenberg)» ژرفای درهم تنیده شدۀِ نوشته های قرآنی را با سروده های مذهبی (آرامی/سریانی/ مسیحی) که در کلیساها خوانده میشدند، نشان داده است. در ماتیکانی (رساله ای) که «کریستوف لوکزنبرگ (Christoph Luxenberg)» با نام «سروده های سریانی و وات های (حروف) اسرار آمیز در قرآن31» انتشار داد، او به کمک واژه هایی که در قرآن بکار برده شده اند (قرآن، سوره، آیه)، نقش مذهبی آدینه (روز جمعه) در اسلام، و مهمتر از آنها به کمک «وات های (حروف) اسرار آمیزی که در آغاز 29 سوره قرآن جای داده شده اند، کاربُردِ نوشته های قرآنی را در سروده های مذهبی مسیحی ثابت میکند. در کهن ترین نوشته های قرآنی آدم میتواند متن های کوتاه شده ای را پیدا کند که رهنمودهایی را برای اجرای آیین های مذهبی مسیحی میدهند. این یافته ها به این معنی است که خاستگاه شکل گرفتن نوشته های قرآنی و زادگاه نخستین نویسندگان این کتاب را باید در یک پیرامونی با آیین ها و موعظه های مذهبی (مسیحی) جستجو کرد. و با شایمندی (احتمال) سپس تر این پیوندها بریده شده و نویسندگان قرآن و خود این کتاب بنگر میآید که خودسالار (مستقل) از خاستگاه مسیحی شان شدند.
به هر روی بنگر میآید که از زمان عبدالمک مروان، با افزایش قدرت سیاسی جنبش قرآنی و همراه با رُشد خودسالاری دینی/سیاسی در این جنبش، دگرگونی هایی در نگرش دینی نویسندگان قرآن پدید آمده است؛ برای نمونه، در آغاز آنها به رواداری و رفتار بُردبارانه در برابر دیگر کیش های مسیحی یا پیروان دیگر ادیان سفارش میکُنند، که سپس تر نگاه آنها به سوی گفتگوهای ستیزه جویانه و فاصله گرفتن های دشمنانه در هنگام برخورد با پیروان دیگر ادیان میچرخد…اگر نخواهیم از دگرگونی های فراوان در زمینه های اخلاقی و دینی سخن بگوییم. اگر چه این نویسندگان قرآن دهه ها و سده ها بگونه گروهی و صادقانه از قرآن ها را رونوشت برداری و به نسل های آینده منتقل میکردند، ولی آنها وابسته به یک بُنیاد و اندیشکدۀِ همگن (همجور) نبودند- و چیز دیگری نمتیوان از آنها انتظار داشت.
کند و کاوهایِ بیشتر در زمینه فرآیندِ شکل گرفتن قرآن نیاز به پژوهش های دقیق تر دارد که زمانی امکان پذیر است که نوشته های قرآنی- همانند انجیل-زیر ذره بین روش های انتقادی/تاریخی گذاشته شوند. این کار مهم تاکنون به این دلیل انجام نگرفته و یا بگونه بسنده به آن توجه نشده است که اسلام شناسی سنتی، افسانۀ پیدایش اسلام و سرچشمه گرفتنِ همۀِ قرآن از یک پیامبر عرب را که در سده های 9 و 10 میلادی بافته شده است، به نام یک رویداد تاریخی پذیرفته است. به سخن دیگر:
با آنکه ادعا میشود که دین اسلام برپایه قرآن استوار است، ولی هنگام کالبدشکافی این دین، خود قرآن- و نویسندۀِ این کتاب- در جایگاه یک زرسنج (معیار) برای پشتیبانی از این ادعا، جدی گرفته نمیشوند. قرآن را هماهنگ با نیاز و هرگونه که بخواهند تفسیر میکنند. بدینسان از ارزش این کتاب کاسته میشود و اسلام شناسی سنتی نیز از آن پشتیبانی میکند، روشی که راه مسلمانان را برای فهمیدن کتاب «مقدس شان» دشوار میسازد.
برگرفته از سایت ایران گلوبال
Notes
3 Rudi Paret, Der Koran. Übersetzung, Stuttgart 9. Aufl. 2004, Vorwort S. 5.
4 Theodor Nöldeke, Geschichte des Qôrans, Göttingen 1880 (später von Friedrich Schwally 1909, 1919 und 1938 neu bearbeitet.
5 Vgl. vom Verf., Die Historisierung eines christologischen Prädikats, in: ders. (Hg.), Der frühe Islam. Eine historisch-kritische
Rekonstruktion anhand von zeitgenössischen Quellen (Inârah-Sammelband 2), Berlin 2007, 2. Aufl. 2010, 328.
6 Rudi Paret, Der Koran als Geschichtsquelle, in: Der Islam 37, 1961, 27; ähnlich auch Hartmut Bobzin, Der Koran. Eine Einführung,
München 1999, 102-109.
7 Hans Zirker, Christentum und Islam. Theologische Verwandtschaft und Konkurrenz, Düsseldorf 1989, 79.
8 Vgl. hierzu die Arbeiten von Christoph Luxenberg.
9 Vgl. Christoph Luxenberg, Relikte syro-aramäischer Buchstaben in frühen Korankodizes in higazi- und kufi-Duktus, in: Karl-
Heinz Ohlig (Hg.), Der frühe Islam. Eine historisch-kritische Rekonstruktion anhand zeitgenössischer Quellen (Inârah-
Sammelband 2), Berlin erste Aufl. 2007, zweite Aufl. 2010, 377-414; eine Erweiterung: Christoph Luxenberg, Keine Schlacht
von Badr. Zu syrischen Buchstaben in frühen Koranmanuskripten, in: Markus Groß / Karl-Heinz Ohlig (Hg), Vom Koran zum
Islam (Inârah-Sammelbände 4), Berlin 2009, 642-676.
10 So zeigt z.B. der Beitrag von Maurice Causse in diesem Sammelband („De la méthode synoptique appliquée au Coran et au
Hadith“), der dies mit den Methoden des synoptischen Vergleichs aufzeigt, dass ein koranischer Text literarisch jünger ist als
eine parallele Stelle in der Sunna des al-Bukhari.
11 Vgl. William Montgomery Watt / Alford T. Welch, Der Islam I (Die Religionen der Menschheit, hg. von Christel Matthias
Schröder, Bd. 25,1; übers. von Sylvia Höfer), Stuttgart, Berlin, Köln, Mainz 1980, 181.
12 Die ersten 80 in De haeresibus verhandelten Häresien sind mehr oder weniger abgeschrieben aus dem Panarion des Epiphanius
von Salamis (gest. 403). Die letzten 20, zu denen auch das Kapitel 100 (oder 101) über die Ismaeliten gehört, werden oft
als eigene Schreibleistung des Damaszeners aufgefasst. Allerdings hält F. Chase auch diese für nicht authentisch. Vgl. hierzu
Frederic H. Chase, Saint John of Damascus, Wrightings (The Fathers of the Church. A new Translation, vol. 37), Washington
2001, Introduction, XXX: „However, internal evidence indicates that these twenty notices are not the work of John of Damascus.
In all probability they were taken from some work of an author who as yet remains unknown.“ Dennoch hält er eigentümlicherweise
die Kapitel 100 bis 103 für authentisch (XXXI: „The only really original part of the Heresies“). Warum aber
Johannes Damascenus einem Buch, das weithin abgeschrieben ist oder von einem anderen Autor stammt, ausgerechnet noch
zum Schluss drei Kapitel hinzugefügt haben soll, bleibt unverständlich. Weil die Tradition seine Autorschaft behauptet? Oder
weil es so schön zu seiner – ebenfalls Jahrhunderte später geschriebenen – Biographie zu passen scheint?
13 Johannes von Damaskus, Liber de haeresibus, Kapitel 100, in: Die Schriften des Johannes von Damaskus, Bd. IV, hg. von
Bonifatius Kotter (PTS 22), Berlin, New York 1981, 65.
14 David S. Powers, Muhammad Is Not the Father of Any of Your Men. The Making of the Last Prophet, University of Pennsylvania
Press
15 Vgl. hierzu vom Verf., Weltreligion Islam. Eine Einführung, Mainz, Luzern 2000, 60-67.
16 Robert M. Kerr, Von der aramäischen Lesekultur zur arabischen Schreibkultur, in: Markus Groß/Karl-Heinz Ohlig (Hg.), Die
Entstehung einer Weltreligion I. Von der koranischen Bewegung zum Frühislam (Inârah-Sammelband 5), Berlin 2010, 373;
vgl. den ganzen Abschnitt 363-376.
17 Ibn Warraq, The Origins of the Koran. Classic Essays on Islam’s Holy Book, Amherst, New York 1998, 15.
18 Watt/Welch, Islam I, a.a.O. 182.
19 R.M. Kerr, Von der aramäischen Lesekultur zur arabischen Schreibkultur, a.a.O. 374, A. 38.
20 R.M. Kerr, ebd.
21 Markus Groß, Neue Wege der Koranforschung aus vergleichender sprach- und kulturwissenschaftlicher Sicht, in: K.-H. Ohlig,
Der frühe Islam, a.a.O. 491.
22 M. Groß, ebd. 492.
23 Hans-Casper Graf von Bothmer, Kodikologische und kunsthistorische Betrachtungen an den Koranfragmenten in Sanaa, in:
Hans-Casper Graf von Bothmer, Karl-Heinz Ohlig, Gerd-Rüdiger Puin, Neue Wege der Koranforschung, in: magazin forschung
(Universität des Saarlandes) 1, 1999, 44.
24 Frank van der Velden, Konvergenztexte syrischer und arabischer Christologie. Stufen der Textentwicklung von Sure 3,33-64,
in: Oriens Christianus (Hefte für die Kunde des christlichen Orients) 91, 2007,194.
25 Vgl. hierzu z.B. Volker Popp, Theologische Umbrüche im Islam. Das Zeugnis der epigraphischen Tradition, in: M. Groß / K.-H.
Ohlig (Hg), Die Entstehung einer Weltreligion I, a.a.O 49-110.
26 Vgl. hierzu o. A. 7.
27 Chr. Luxenberg, Relikte syro-aramäischer Buchstaben in frühen Korankodizes …, a.a.O.. 412.
28 Texteinheit 6 der Inschrift (vgl. Sure 3,19) in der Übersetzung von Christoph Luxenberg: (Christoph Luxenberg, Neudeutung
der arabischen Inschrift im Felsendom zu Jerusalem, in: Karl-Heinz Ohlig / Gerd-R. Puin (Hg), Die dunklen Anfänge. Neue
Forschungen zur Entstehung und frühen Geschichte des Islam (Inârah-Sammelband 1), Berlin 2005, 128).
29 Vgl. ebd., Abschnitt 7.
30 Vgl. hierzu vom Verf., Von Bagdad nach Merw. Geschichte, rückwärts gelesen, in: Markus Groß / Karl-Heinz Ohlig (Hg.), Vom
Koran zum Islam, a.a.O. 29-106.
31 Christoph Luxenberg, Die syrische Liturgie und die „geheimnisvollen Buchstaben“ im Koran, in: Markus Groß / Karl-Heinz
Ohlig (Hg.), Schlaglichter. Die beiden ersten islamischen Jahrhunderte (Inârah-Sammelband 3), Berlin 2008, 411-460.
منبع:
https://javidnamjou.blogspot.com/2021/02/blog-post.html