بازسازی تاریخ اسلامی، آنچنان که واقعاً بوقوع پیوسته است، با توجه به وسعت جَعل آن توسط مسلمانان و بخصوص حاکمان عباسی، کار سادهای نیست. برای اینکار ما بایستی از یک طرف از شواهدی استفاده کنیم که توسط باستانشناسان و مُوَرخین مستقل کشف گردیدهاند و از طرف دیگر با رجوع به فرهنگ رایج و مناسبات سیاسی آن دوران، شرایطی را بازسازی کنیم که توسط مسلمانان در مراحل بعدی شکلگیری اسلام، از ذهن تاریخ بکلی پاک شدهاند.
تاریخنگاری سنتی اسلامی از همان آغاز یک تاریخنگاری “واقعگرایانه” نبود، چرا که روش این حدیثسرایی، پایه خود را نه بر رویدادهای واقعی، بلکه بر مشیت خدایی قرار میداد. این بیعلاقهگی به حقیقت را میتوان در تاریخ طبری و سایر روایات اسلامی ملاحظه کرد. تاریخ سنتی اسلامی بگونهای، یک نگارش “پسازمانی” و بر همین مبنا خیالپردازانه و اُسطورهنگارانه بود. این وقایعنگاری، در گُذرِ اَدوار، به طور سیستماتیک، برنامهمَند و مُستمر به نفع حاکمان، مذهب، امامان و روحانیت مسلمان تغییر داده شده و بازسازی گردیدهاست . در این روشِ نگارشی، چیرهگیِ داستانسرایی ایرانی نقش اولیه و بزرگی ایفا کرده، به طوری که ما در مواقعی، تفاوت بین داستانهای “شاهنامه” و “کارزار کربلا” و یا تفاوت شخصیت پهلوانانی همچون “علی” و “رستم” را نمیتوانیم براحتی تشخیص دهیم!
امانوئل کانت زمانی نوشت: «دوران ما، دوران واقعی سنجش است که همه چیز باید تابع آن باشد. دین به وسیلۀ تقدس خویش و قانون گذاری به سبب اقتدار خویش، معمولاً میخواهند خود را از سنجش (نقد) باز پس کشند. ولی سپس بدگمانی موجهی علیهشان به وجود میآید و ایشان نمیتوانند انتظار ارج شایستهای را داشته باشند، که خرد فقط برای چیزی قائل می شود که توانسته باشد در برابر آزمون آزاد و آشکار او ایستادگی کند».
هیچ چیز در جهان نباید از گزند انتقاد مبرا باشد. ما هنوز از توضیح بسیاری از چیزها ناتوانیم. تاریخ هم در این زمینه مستثنا نیست. بسیاری از حقایق تاریخی بر ما ناشناخته ماندهاند. ولی این دلیلی برای پذیرش داستانپردازیهای اسلامی نیست. این همان اندرزی است که “کارل پُپر”، فیلسوف اتریشی آنرا اینگونه فرموله کرد: «ما نمیتوانیم واقعیت را ثابت کنیم. ولی ما میتوانیم جعلیات را ثابت کنیم و از اینطریق به واقعیت نزدیک شویم!»