«ب. بی نیاز (داریوش)»
هابیل و قابیل
تا این جا دیدیم که نظریۀ آفرینش جهان که در تورات و قرآن آمده بر مبنای نظریۀ آفرینش سومریان، بابلیها و آشوریها استوار شده است. حال به یکی دیگر از مهمترین داستانهای عهد عتیق میپردازیم: داستان هابیل و قابیل [قائن].
در عهد عتیق آمده پس از این که خدا از دندۀ [چپ] آدم حوا را بوجود آورد، آدم به تدریج متوجه شد که «حوا» همسرش است. شرح ماجرا در عهد عتیق:
«و آدم زن خود حوا را بشناخت و او حامله شده قائن [قابیل] را زائید و گفت مردی از یهوه حاصل نمودم. و بار دیگر برادر او هابیل را زائید و هابیل گلهبان [دامدار] بود و قائن / قابیل کشاورز. و بعد از گذشت زمان چنین شد که قائن هدیههایی از محصول زمین برای خداوند آورد. و هابیل نیز از نخستزادگان گلۀ خویش و پیه آنها برای خداوند هدیه آورد ولی خداوند هابیل و هدیۀ او را منظور داشت. اما قائن/قابیل و هدیۀ او را منظور نداشت پس خشم قابیل بشدت افروخته شد و سر خود را بزیر افکند.» [کتاب پیدایش، باب چهارم، بندهای 1 تا 10]
اگرچه در قرآن مستقیماً نامی از «قابیل و هابیل» برده نشده ولی مخاطبان نخستین قرآن که طبعاً بُتپرست نبودند میدانستند که منظور قرآن در اینجا چه کسانی هستند:
سوره مائده، آیۀ 27
وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَيْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبَا قُرْبَانًا فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِمَا وَلَمْ يُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ قَالَ لَأَقْتُلَنَّكَ ۖ قَالَ إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللَّـهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ
و داستان دو فرزند آدم را بحقّ بر آنها بخوان: هنگامی که هر کدام، کاری برای تقرّب (به پروردگار) انجام دادند؛ امّا از یکی پذیرفته شد، و از دیگری پذیرفته نشد؛ (برادری که عملش مردود شده بود، به برادر دیگر) گفت: «به خدا سوگند تو را خواهم کشت!» (برادر دیگر) گفت: «(من چه گناهی دارم؟ زیرا) خدا، تنها از پرهیزگاران میپذیرد!
این داستان یکی از مهمترین داستانهای سومریان و شاید کلاً بشریت است. اهمیت این داستان در این است که برای نخستین بار «تقسیم کار» میان کشاورزی و دامداری مستند میشود. با شکلگیری کشاورزی، عملاً بخشی از انسانها مجبور میشوند ساکن گردند. در کنار آنها نه تنها هنوز انسانهای شکارگر وجود داشتند بلکه آرام آرام دامداری هم در حال شکلگیری بود. ما در حال حاضر میدانیم که سومر [میانرودان جنوبی] کهنترین منطقۀ سکونت انسانهای کشاورز نبوده است. طبق آخرین یافتههای باستانشناسی نخستین جایی که انسانها یکجانشین شدند و شروع به کشاورزی کردند در مکانی قرار دارد به نام گوبکلیتپه (Göbekli Tepe)[1] در ترکیۀ کنونی. قدمت این تمدن به 12 هزارسال میرسد، یعنی دستِ کم 6 هزار سال پیش از سومریان. ولی سومریان نخستین کسانی بودند که توانستند زندگیِ روزمرۀ خود را مستند سازند [طبق آخرین یافتههای باستانشناسی].
«تقسیم کار» میان کشاورزی و دامداری از همان آغاز با اصطکاکِ منافع همراه بود. کشاورزان زمینها را برای کشت میخواهند و دامداران زمینها را برای چراگاه. این اختلاف منافع هنوز هم در سدۀ بیستویکم ادامه دارد. به هر رو، اختلافات و جنگهای میان این دو گروه اجتماعی سرانجام به شکلگیری یک داستان در سومر گردید. در این داستان، خدای چوپانان یعنی دوموزی (Dumuzi) و خدای کشاورزی یعنی اِنکیدو (Enkidu) نقش اصلی را بازی میکنند.
باری، این دو خدا برای به رسمیتشناختن حقشان به خدای بزرگتری به نام «اینانا» (Inana)، ایزدبانوی آسمان، مراجعه میکنند. خدای خورشید، یعنی اوتو (Utu)، برادر اینانا است و بیشتر به دوموزی گرایش دارد و به همین دلیل هدیههای دوموزی را باارزشتر میداند. در حالی که خودِ اینانا تمایلش به خدای کشاورزی یعنی انکیدو است. ولی سرانجام اینانا، انکیدو را به درگاه خود میپذیرد و با او ازدواج میکند. اینانا و شوهر کشاورزش با هم دربارۀ اختلافات این دو، یا دقیقتر گفته شود این دو گروه اجتماعی، گفتگو میکنند و سرانجام تصمیم میگیرند هنگامی که «زمینهای کشاورزی زیر کشت نیست شبانان بتوانند از حق چرای فصلی برخوردار باشند.»
من در برابر تو، ای شبان در برابر تو! چرا باید به ستیز برخیزم؟
بگذار گوسفندان علف ساحلِ رود را چرا کنند،
بگذار در علفزار من گوسفندان بچرند،
در مزارع آفتابگیر اِرخ گلهها را رها کن تا بازماندۀ غلات را بخورند،
بگذار بزغالهها و برههای تو از آبراه اونوم آب بنوشند،
….»[2]
سومریان برای حل این مشکل یک راه حلِ آشتیجویانه یافتند و آن را در قالب «مذاکرۀ» خدایان ارایه دادند. این در حالی است که عهد عتیق و قرآن زمختترین وسیله، یعنی قتل، را جانشین یک راه حل آشتیجویانه کردند. البته همانگونه در بخشهای بعدی خواهیم دید عهد عتیق داستانها و قوانین سومری، بابلی و آشوری را با یک برداشتِ سرشار از خشونت برداشت و بازنویسی کرده که بخشی از آنها نیز وارد قرآن و روایات اسلامی شده است.
اگرچه ریشۀ داستان اصلی قابیل [قائن] و هابیل بازتاب مناسبات واقعی در زمانۀ سومریان است ولی همین داستان در فضای یکتاپرستی عهد عتیق چهرهای خشن و تبعیضگرایانه به خود میگیرد. خدای سامی به جای این که قابیل را کمک کند [مانند اینانا] تا مشکلش را با برادرش هابیل به گونۀ آشتیجویانه حل نماید، شرایط «قتل» هابیل به دست قابیل را فراهم میکند. این آغاز خشونت عملی و خشونتِ زبانی در عهد عتیق است که کموبیش وارد قرآن و روایات اسلامی نیز شده است.
طوفان نوح
یکی از مهمترین بخشهای عهد عتیق مربوط به «طوفان نوح» است. کرامر در «تاریخ از سومر آغاز میشود» مینویسد:
«از سال 1862 وقتی جرج اسمیت در موزل بریتانیا لوح شماره یازده مربوط به حماسۀ گیلگمش را کشف کرد و خواند ما میدانستیم که روایت توفان نوح در تورات یک اختراع عبری نیست. و بعدها با کمال تعجب مشاهده کردیم که این افسانۀ بابلی هم خودش ریشۀ سومری دارد.» [کرامر: برگ 375]
آنچه که در داستان طوفان نوحِ عهد عتیق آمده است اساساً یک کپیبرداری است. در بعضی از بخشها میتوان از کپیبرداری یکبهیک سخن گفت. تفاوت اساسی میان داستان عهد عتیق و سومری در یک چیز است: دلیل طوفان. ابتدا ببینیم که دلیل عهد عتیق برای این سیلاب مرگبار که تقریباً همۀ جانداران روی زمین را نابود کرد چیست؟ در کتاب پیدایش، باب ششم، بندهای 5 تا 7 آمده است:
«… و خداوند دید که شرارت انسان در زمین بسیار است و هر تصور از خیالهای دلِ وی مدام محضِ شرارت است، و خداوند پیشیمان شد که انسان را بر زمین ساخته بود و در دل خود محزون گشت، و خداوند گفت انسان را که آفریدم از روی زمین محو سازم، انسان و بهایم و حشرات و پرندگان هوا را، چرا که از ساختن ایشان غمین شدم …»
خدای عبرانی، یهوه، بخاطر «شرارت انسان» به این نتیجه میرسد که در آفرینشِ خود دچار اشتباه شده و برای تصحیح اشتباه خود بیش از 99 درسد انسانها را نابود میکند. البته خوانندۀ امروزی نباید تصور کند که منظور از «شرارت انسان» بیعدالتی انسانها نسبت به همنوع خود یا طبیعت بوده است، نه! منظور از «شرارت انسان» این است که بخشِ بزرگی از انسانها یهوه را نمیپرستیدند. یهوه، خدای عبرانی، خدایی است «حسود/غیرتی» که نمیتواند ببیند که انسانها به خدایان دیگر نیز باور دارند. در کتاب تثنیه، باب 5، بند 9 به بعد آمده است:
«در برابر آنها [خدایان دیگر/بینیاز] سجده نکن و آنها را پرستش نکن. زیرا من، سرور، خدای تو، از تو عشقِ کامل [مطلق] میخواهم. اگر کسی از من روی برگرداند، او را با از بین بردن فرزندانش مجازات میکنم، حتا نوهها و نتیجههایش را از میان خواهم برد. ولی اگر کسی مرا دوست داشته باشد و از فرمانهای من پیروی کند، به او و اخلافش برای نسلها عشق و وفاداری خواهم داد.»
در قرآن نیز 43 بار نام «نوح» آمده است و در بسیاری از آیهها، قرآن میگوید که نوح از مؤمنان بود به همین دلیل خدا قوم او را در طوفان بزرگ حفظ کرده ولی مابقی را که از گناهکاران بودند نابود کرد. داستان نوح در قرآن، مانند شمشیری بر سر دشمنان «الله» میچرخد و مرتب به مردم یادآوری میکند که اگر چنین و چنان نکنید همان بلایی که بر سر «قوم نوح» آوردم بر سر شما هم میآورم. مضامین عهد عتیق با مضامین قرآنی در این موضوع هیچ فرقی ندارند. در سورۀ 11 (هود)، آیه 89 آمده است:
وَيَا قَوْمِ لَا يَجْرِمَنَّكُمْ شِقَاقِي أَن يُصِيبَكُم مِّثْلُ مَا أَصَابَ قَوْمَ نُوحٍ أَوْ قَوْمَ هُودٍ أَوْ قَوْمَ صَالِحٍ ۚ وَمَا قَوْمُ لُوطٍ مِّنكُم بِبَعِيدٍ
و ای قوم من شما را ستیزهجویی با من به آنجا نکشاند که همانند آنچه بر سر قوم نوح یا قوم هود یا قوم صالح آمد، بر سر شما هم بیاید، و قوم لوط از شما دور نیست
از این دست آیههای تهدیدکننده مرتبط با نوح در قرآن بسیارند.
حماسۀ گیلگمش داستانی است که از دوازده لوح به زبان آکادی تشکیل شده است و زمان آن به هزارۀ دوم پیش از میلاد برمیگردد. گیلگمش، شهریار سومری شهر اوروک (Uruk) یا شهر اِرخ (Erekh) در عهد عتیق میباشد. گیلگمش که یک سومش آدمی و دو بخش دیگرش خدایی است، برای یافتن «زندگی جاودانه» دست به سفر بیبازگشت میزند. در این رهگذر گیلگمش با اِنکیدو آشنا میشود که البته پس از یک نبرد با هم، میان آنها یک دوستی و پیوند ژرف رخ میدهد. بزرگترین ضربۀ روحی برای گیلگمش مرگ دوستش انکیدو بود که در این داستانِ حماسی با زیبایی خاصی توصیف شده است و بخشِ بزرگی از آن وارد عهد عتیق نیز شده است. گیلگمش پس از به خاک سپردن انکیدو به جستجوی اوت-نه-پیش-تیم (Utnapishtim) که از سیلابها- همان طوفان نوح عهد عتیق- جان سالم بدر برده است میپردازد تا راز زندگی جاودانه را از او جویا شود.
حال ببینیم که نسخۀ سومری و بابلی «دلیل» یا «توجیه» سیلابهای بزرگ را چگونه میبینند: جان گری در «اساطیر خاور نزدیک» مینویسد:
«در روایتی دیگر از آکاد، اوت-نه-پیش-تیم [در اینجا با نام اترسیس (Atrahsis) یعنی فرزانۀ بزرگ جلوه میکند] شرح میدهد که خدایان از بسیار شدن آدمیان و هیاهوی آنان رنج میبردند و چنین شد که نخست قحطی بعد سیل و توفان را بر زمین جاری ساختند. در روایت گیلگمش اوت-نه-پیش-تیم میگوید:
شوریپک را تو خود نیک میشناسی، شهر کهن بود،
شهری که بر کنارۀ رود فرات نشسته بود.
شوری پک شهری کهن بود و خدایان را از دیرباز در او به مهر نظر بود،
تا بدانگاه که خدایان مهر از شوریپک برگرفتند و بر آن شدند توفانی سهمگین فرو فرستند …»[3]
نکتۀ تاریخی بسیار مهم این است که با مقیاسهای شش هزار سال پیش، کلانشهرهای سومر، بابل و آشور برای مردم مانند کلانشهرهای امروزی توکیو، شانگهای، نیویورک و … جلوه میکردند[4]. به هر رو، برای سومریان دلیل این فاجعۀ طبیعی این بود که «خدایان از بسیار شدن آدمیان و هیاهوی آنان رنج میبردند» و همین باعث «قحطی و سیل و توفان» گردید. سرانجام «خدایان» تصمیم گرفتند [احتمالاً برای کم کردن جمعیت] چنین سیلابی رخ بدهد. در حالی که در عهد عتیق خدای یکتا به دلیلِ «شرارت انسان» دست به نابودی 99 درسد جانداران میزند.
نکتۀ جالب در این جاست که اگرچه سیلاب بزرگ تصمیم «خدایان» سومری بود ولی همۀ «خدایان» بدان رأی مثبت ندادند. یعنی بخشی از خدایان کوشیدند که جانداران و نسل بشر را حفظ نمایند. در اینجاست که ما با «زیوسودرا» (Ziu-Sudra) که در انجیلِ عهدِ عتیق به عنوان «نوح» آمده آشنا میشویم. زیوسودرا پادشاهی بود پرهیزکار و خداترس. همیشه به وحیهایی که از طریق خواب و خواندن اوراد به او داده میشد توجه داشت. هنگامی که این مرد پرهیزکار در کنار دیوار مشغول ندبه و گوش دادن به سخنان خدایان بود شنید که:
«… توفانی فرا خواهد گرفت مراکز حرمها را
برای نابودی نسل بشر …
چنین است تصمیم، فرمان مجمع خدایان،
طبق فرمانی نازل گشته از «آن» و «اِنلیل» …
به پادشاهی او، به قانون او پایان داده خواهد شد»[5]
باری، خدایانی که مخالف نابودی کل جانداران و بشریت بودند به زیوسودرا میگویند که یک کشتی بسیار بزرگ بسازد تا خود را نجات بدهد. شرح کشتی و سفر با آن نیز در این حماسه آمده است:
«… کهتران قیر مورد نیاز را فراهم کردند
مهتران آنچه را مورد نیاز بود فرآهم آوردند
پس از پنج روز چارچوب کشتی فراهم شد
هر لبه سی و شش ذراع،
…
و در هفتمین روز کشتی کامل شد.»
در حماسۀ گیلگمش شرح گستردهای از ساختن کشتی آمده که همان نیز با اندک تغییری وارد عهد عتیق شده است. حالا ببینیم که داستان گیلگمش یا نوع عبرانی آن، «طوفان نوح»، به چه شکلی وارد قرآن شده است.
سورۀ 29 (عنکبوت)، آیه 14
وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَى قَوْمِهِ فَلَبِثَ فِيهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلَّا خَمْسِينَ عَامًا فَأَخَذَهُمُ الطُّوفَانُ وَهُمْ ظَالِمُونَ
و به راستی نوح را به سوی قومش [به رسالت] فرستادیم و در میان آنان هزار سال منهای پنجاه سال به سر برد [950 سال]، آنگاه طوفان [سیل و بلا] آنان را فرو گرفت، در حالی که ایشان ستمکار [مشرک] بودند / سورۀ 29 (عنکبوت)، آیه 14
و یا در سورۀ هود، آیه 38:
وَيَصْنَعُ الْفُلْكَ وَكُلَّمَا مَرَّ عَلَيْهِ مَلَأٌ مِّن قَوْمِهِ سَخِرُوا مِنْهُ ۚ قَالَ إِن تَسْخَرُوا مِنَّا فَإِنَّا نَسْخَرُ مِنكُمْ كَمَا تَسْخَرُونَ
و [نوح] کشتی را میساخت و هر بار که بزرگانی از قومش بر او میگذشتند او را ریشخند میکردند، میگفت اگر ما را ریشخند کنید، ما نیز [به هنگامش] به همان گونه که ما را ریشخند میکنید، ریشخندتان خواهیم کرد.
و در جایی دیگر از قرآن آمده است:
قَالَ رَبِّ انصُرْنِي بِمَا كَذَّبُونِ فَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِ أَنِ اصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنَا وَوَحْيِنَا فَإِذَا جَاءَ أَمْرُنَا وَفَارَ التَّنُّورُ ۙ فَاسْلُكْ فِيهَا مِن كُلٍّ زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ وَأَهْلَكَ إِلَّا مَن سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ مِنْهُمْ ۖ وَلَا تُخَاطِبْنِي فِي الَّذِينَ ظَلَمُوا ۖ إِنَّهُم مُّغْرَقُونَ
[نوح] گفت پروردگارا در قبال اینکه تکذیبم میکنند یاریم فرما (26) آنگاه به او وحی کردیم که کشتی را زیر نظر ما و با وحی ما بساز، و چون فرمان ما در رسید و [آب از] تنور فوران کرد، در آن از هر [جانوری] جفتی دوگانه راه بده، و نیز خانوادهات را مگر کسی از ایشان که حکم [ما] از پیش درباره او تحقق یافته است، و درباره کسانی که ستم [و شرک] ورزیدهاند، با من سخن مگو که ایشان غرق شدنیاند
کلاً قرآن 12 بار (در 10 سوره) به کشتی نوح اشاره کرده است و تمامی آنچه را که در عهد عتیق آمده بازتاب داده است. و همانگونه که در پیش دیدیم خود عهد عتیق این داستان را از داستانهای سومری-بابلی گرفته است. عهد عتیق، داستان طوفان سومری را با تعابیر و تفاسیری همراه کرده که با برداشت و نگاه سومریان یا بابلیان متفاوت است، قرآن نیز به نوبۀ خود همین داستان را که از عهد عتیق برگرفته شاخ و برگهای دیگری بدان داده است: «از امام صادق نقل شده است که نوح 2500 سال عمر کرد که 850 سال آن قبل از پیامبری و 950 سال بعد از رسالت بود که به دعوت مردم اشتغال داشت و 200 سال به دور از مردم به کار کشتیسازی پرداخت و پس از طوفان 500 سال زندگی کرد.» [واحد تحقیقات، مرکز تحقیقات رایانهای قائمیه اصفهان/ ص 28، با ارجاع به بحارالانوار جلد 11]
پایان بخش سوم
*****************
[1] برای آگاهی بیشتر دیدن کنید: https://en.wikipedia.org/wiki/G%C3%B6bekli_Tepe.
[2] جان گری: اساطیر خاور نزدیک [بینالنهرین]، ترجمه باجلان فرخی. تهران، انتشارات اساطیر، 1378، برگ 13
[3] جان گری: برگ 80
[4] امروزه نیز ما انسانهای سدۀ بیست و یکم پیوسته در حال هشدار هستیم که جمعیت جهان بیش از حد رشد کرده است. به همین دلیل، سدها برنامه برای تنظیم خانواده بوجود آوردهایم تا بتوانیم از انفجار جمعیت زمین جلوگیری کنیم.
[5] کرامر: تاریخ از سومار [سومر] آغاز میشود. برگردان منوچهر نصرتی. انتشارات فروغ، چاپ دوم، 2014، برگ 378