«مسعود امیرخلیلی»
ادامۀ «نگاهی به اسناد همزمان آغاز اسلام»
پنج
تاریخ سبئوس (Die armenische Chronik, Sebeos)
«با اطمینان میتوان گفت که نویسنده (سبئوس) اطلاع داشت که اعراب سرزمینهای بیزانس را تصاحب کردند و او همچنین چند داستان، یا شایعه از جنگهای اعراب نیز شنیده بود.»، اما نه بیشتر
One can say for sure only that he knew the Arabs hat taken the area from the Byzantines and hat heard some tales or rumors of battels. (1)
سبئوس، اسقف مسیحی و تاریخنگار ارمنی سدۀ هفتم پس از میلاد بود. تاریخ سبئوس (تاریخ هراکلیوس) از اتفاقات اواخر قرن ۶، از زمان تاجگذاری خسرو دوم پرویز (۵۹۰) چون نویسنده تاریخ سبئوس ناشناس است این تاریخ شهرت دارد به تاریخ وانمودین سبئوس (pseudo Sebeos )، یا تاریخی که به سبئوس نسبت داده شده میشود.
بیشتر تاریخشناسان ایرانی بر این باور هستند که اخبار تاریخ سبئوس تصویر مطمئن و درستی از حوادث سده ۷ (از حمله اعراب به ایران و …) به خواننده ارائه میدهد. برای روزنامه اطلاعات تاریخ سبئوس «یک منبع ناب و دست اول است» در همین رابطه گفته شده: «تاریخ سبئوس کهنترین متن غیراسلامی است که در آن نامی از پیامبراکرم (ص) آمده است. اعتبار اثر به آن است که وی از نزدیک شاهد حوادث بوده و کتاب رونویسی یا نقلی از منابع دیگر نیست و از این لحاظ یک منبع ناب و دست اول است.»
http://www.ettelaat.com/etiran/?p=280062
دانشنامه ایرانیکا نیز اشاره به مهم بودن تاریخ سبئوس برای تاریخ ایران میکند، سبئوس نهادها و فرهنگ آن دوره ایران را نشان میدهد.
The history traditionally attributed to Sebeos thus documents a period of the utmost importance in the history of Iran, and casts light on several facets of its institutions and political culture. The anonymous episcopal author should be lauded by Iranian historians for his decision to place the history of Armenia in a wide geographical setting.
اسلام شناس آمریکایی رابرت هویلند اشاره میکند: «جالب ترین سند ار اتفاقات اوائل قرن ۷ تاریخ ناشناس و بدون تیتر ارمنی است».
The most fascinating source for events of the early seventh century is an anonymous untitled history of Armenia. (2)
اولین نسخه تاریخ سبئوس به دستخط خود نویسنده پیدا نشده است. اما یک نقل قول از تاریخ سبئوس در کتاب یک نویسنده ارمنی از قرن ۱۱ (۱۰۰۴) منتشر شده است. این امکان نیز هست که نقل قول از تاریخ سبئوس دیرتر از سال ۱۰۰۴ رونویسی شده باشد.
that the sole manuscript we have was written at least three centuries after Sebeos wrote , and probably more than that, since it includes as Sebeos’s work a piece by an author who was still writing 1004. if his work could be misattributed to Sebeos, the copyist who made that mistake probably himself lived considerably after the time when this late 10th-early 11th-century author wrote (3).
به نقل از «آر دبیلو تامسون» (R.W. Thomson) نویسندگان بعدی به ما کمک نمیکنند تا تاریخ نوشتن کتاب سبئوس را تعیین کنیم ….تاریخ سبئوس قبل از سده ۱۰ نوشته نشده است.
Later writers do not help us date this history more accurately. It is quoted at length by T’ovma in the early tenth century. But , as noted above, the earlier parallels in Lewond are not verbatim quotations. So the existence of the History in its present from before 900 cannot be external evidence. (4)
قدیمیترین نسخههای تاریخ سبئوس که ما امروز در دست داریم از سالهای ۱۶۷۲ و ۱۵۶۸ هستند. تادوس میهرداتیان ( Tadeus Mihrdatean )، تاریخ نویس ارمنی قرن ۱۹، این دو نسخه را در کتابخانهای در استانبول پیدا کرد. تادوس میهرداتیان در سال ۱۸۵۱ تاریخ سبئوس را از دو پیشنویس قدیمی ۱۶۷۲ و ۱۵۶۸ رونویسی و منتشر کرد. بدین ترتیب قدیمیترین نسخه تاریخ سبئوس (رونویسی تاریخ سبئوس) از قرن ۱۶ است و نه از قرن ۷ (زمان زندگی سبئوس)
کتاب سبئوس به سه بخش تقسیم شده است و ناشر کتاب میهرداتیان معتقد است بخش اول و دوم متعلق به سبئوس نیستند و فقط بخش سوم را میتوان به سبئوس نسبت داد.
Mihrdatean divided the text ….. into three sections. The first two sections he ascribed to an ‚Anonymous ‚; only the third section did he entitle ‚ History of Sebeos. (5)
بخش ۳۰ تاریخ سبئوس به فرزند اسماعیل، به یک تاجر و واعظ به نام محمد اشاره میکند که به دستور خدا آمده بود تا راه حقیقت را نشان دهد. محمد دانا بود و آگاه از تاریخ موسی.
At that time a certain man from among those same son of Ismael whose name was Mahmet, a merchant, as if by God’s command appeared to them as a preacher and the path of truth….because he was learned and informed in the history of Moses. (6)
کارلهاینس اولیگ ( Karl – Heinz Ohlig)،مذهبشناس آلمانی، معتقد است متن بخش ۳۰ تاریخ سبئوس از تورات گرفته شده و بازتابی است از کتاب سفر پیدایش (The Book of Genesis) و آوردن نام محمد در بخش ۳۰ در تناقص با متن (تورات) است، نام محمد در این بخش جور با متن تورات جور در نمیآید. اولیگ ادامه میدهد که توضیحات پیرامون محمد در بخش ۳۰ در متن اصلی، در متن اولیه نبوده و بعدها به تاریخ سبئوس اضافه شده است . ( Interpolation )
دو باستانشناس اسرائیلی یهودا دی. نوو و جولیت کورن ( Yehuda D. Nevo and Judith Koren)، نیز معتقدند که بخش محمد را بعد رونویسبردار که متوجه شد سبئوس نمیدانسته که چی میگوید به متن اضافه کرده است.:
Unfortunately the account of Muhammad’s role makes most sense as a later explantion added by a coppist who saw that Sebeos did not know what he was talking about. (7)
همچنین سبئوس در بخش 30 اشاره به این گفته محمد میکند که خدا زمین (اسرائیل) را برای همیشه به ابراهیم و نوادگان او داده است:
He ( Mahmet) said:‘ With an oath God promised this land to Abraham and his seed after him for ever. (8)
به نظر کارلهاینس اولیگ چنین گفتههای ( تعلق اسرائیل به یهودیان و تمجید از محمد) در یک کتاب مسیحی (تاریخ هراکلیوس) که یک نویسنده مسیحی (سبئوس) آنرا نوشته بعید است.
به نقل از اسلامشناس آلمانی کرت بانگرت اشاره به تاجر و واعظ محمد در تاریخ سبئوس میتوانست درست و حقیقت باشد (که محمد یک شخصیت حقیقی است) اگر این خبر از قرن ۷ میبود (زمان زندگی سبئوس) و نه از قرن ۱۷ ( قدیمی ترین نسخه تاریخ سبئوس).
Der Hinweis auf den Händler und Prediger Muhammad scheint ein schlagkräftiger Hinweis auf die historische Gestalt des arabischen Muhammad zu sein – wenn wir denn sicher sein können, dass dieser Hinweis tatsächlich ins 7.Jh. zu datieren wäre. Davon kann aber bei einem Manuskript aus dem 17.Jh. nicht sicher ausgegangen. (9)
شش
یعقوب ادسایی (Jakob von Edessa)
یعقوب ادسایی (۶۳۳ – ۷۰۸ میلادی)،عالم فقه سوری، در کتاب خود که به زبان سُریانی – آرامی نوشته شده اسمی از اسلام نبرده، اما در دو جا از اعراب نام میبرد: در یک تحلیل از تورات یعقوب ادسایی اشاره میکند «مسیح ما را به علت گناهانمان و بی عدالتیهانمان ترک کرد و به زیر سلطه اعراب انداخت.»
Christ has delivered us up, because of the many sins and iniquities, and subjected us to the hard yoke of the Arabians (10)
همچنین در یک رویدادنامه ناتمامی از قرن ۱۰، یا ۱۱ که به یعقوب ادسایی نسبت داده میشود به محمد و اعراب اشاره شده: «محمد، نخستین پادشاه اعراب، ۷ سال حکومت کرد».
Muhammad, the first king of the Arabs, began to reigen, 7 years (11)
و همین رویدادنامه نیز خبرمی دهد :
«محمد برای تجارت به فلسطین و عربستان و فونیسیا و صور (در لبنان) مسافرت میکرد.»
and Muhammad goes down on commercial business to the lands of Palestine and of the the Arabias and of Phoenicia and of the Tyrians. (12)
اما معلوم نیست که چرا برای ادسایی محمد یک بار تاجر بود و بار دیگر پادشاه. اما ادسایی اشارهای به پیغمبر بودن محمد نمیکند.
دو باستان شناس اسرائیلی یهودا دی. نوو و جولیت کورن ( Yehuda D. Nevo and Judith Koren) اشار میکنند:
اگر یعقوب ادسایی هر دو خبر را نوشته باشد آیا برای او اولین پادشاه اعراب تاجر بود؟ یا اینکه او از دو محمد مختلف خبر میدهد؟
If Jacob wrote both notices , did he conceive of the first Arab king as a trader? Or did he think he was referring to different Muhammads? (13)
به نقل از این دو باستان شناس یعقوب ادسایی «این سند را در سال ۶۹۰ نوشت، اما این محمد در این سند ربطی به مذهب اعراب ندارد و محمدی که برای تجارت به سوریه سفر میکرد نیز پیغمبر اعراب نبود. همچنین یک دستنوشتۀ دیگری از سال ۷۲۴ که در اواخر قرن ۸ نوشته شده به محمد اشاره میکند، اما اینجا محمد ۱۰ سال پادشاه اعراب بود”. ( و نه ۷ سال در رویدادنامه ادسایی).
Jacob , then, writing in the 690s, … Clearly, however, he dose not equate Muhammad with the Arab Religion – there is no indication that the Muhammad who went down to Syria for trading purposes was an Arab prophet – …d Annum 724, preserved at the end of an 8th-century manusscript, allots muhammad ten years as king. (14)
این دو باستانشناس اسرائیلی ادامه میدهند که ما گواه، یا نشانه کمی در دست داریم که مسیحیها در این سال (سال ۶۹۰، سال نوشته شدن رویدادنامه ادسایی) از وجود محمد اطلاعی داشتند و به علت ساختار و طرح رویدادنامه ادسایی ما نیز نمیتوانیم بگوییم که آیا ادسایی خود این خبر (از محمد) را نوشته است، یا بعد نویسنده دیگری نام محمد را به رویدادنامه ادسایی اضافه کرده است.
but we have little indication that the Christians were aware of Muhammed’s existence and significance at this time. Given the structure of Jocob’s charts, we cannot tell if the notice was written by Jacob or addet a later date in the free space in the side column. (15)
مذهب شناس آلمانی، کارل-هاینس اولیگ، نیز معتقد است که نام بردن از محمد در دستخط یعقوب ادسایی در رویدادنامه نیست :
Die Namensnennung für Mohammed schließt aber Autorschaft des Jakob von Edessa aus. (16)
هفت
یوحنای دمشقی (Johannes von Damaskus)
یوحنای دمشقی (John of Damascus) عالم الهیات مسیحی (۶۵۰ – ۷۵۰ م.) و اهل سوریه بود. پدر یوحنای دمشقی سرپرستی بخش دارایی دستگاه اداری معاویه را به عهده داشت و خود او نیز مدت زمانی کوتاه در خدمت عبدالملک مروان بود. یوحنای دمشقی کتابی با نام «آموزههای اشتباه» (De Haeresibus) در سالهای نزدیک به سال 730 نوشت (قدیمی تری دستخط “«آموزههای اشتباه» از قرن ۱۱ است). دمشقی در این کتاب صد مورد «ارتداد» Heräsie را توضیح میدهد و در صدمین نوع آن به ارتداد اسماعیلیها اشاره میکند (برای دمشقی ارتداد اسماعیلی به مثابۀ یک مذهب مستقل و یا اسلام تلقی نمیشد). به عقیده یوحنای دمشقی نگرش اسماعیلیها به دین مسیحیت اشتباه بود و یک نوع ارتداد به شمار میآمد. این خبر ارتداد در کتاب یوحنای دمشقی نشان میدهد که اسماعیلیها پیرو نوعی از دین مسیحیت بودند، اما از نظر دمشقی نوع اشتباه آن. خانواده دمشقی و خود او برای مدت زمانی کوتاه در خدمت حکمرانان عرب بودند. و اگر تا این زمان دمشقی به یک مذهب مستقل اعراب (اسماعیلیها)، یا به اسلام، اشارهای نمیکند نشان میدهد که تا سال ۷۳۰ اسلام گسترش نیافته بود و ناآشنا بود. دمشقی در کتاب ” آموزههای اشتباه ” ادامه میدهد: «اسماعیلیها تا زمان هراکلیوس بتپرست بودند و از آن زمان تا حال بین آنها یک پیغمبر دروغین با نام محمد ظاهر شد. بعد از مشاوره محمد با یک کشیش از فرقه آریانسم آنها یک کفرنامهای را تدوین کردند. بعد محمد ادعا میکند که آموزههای مسخره خود را از آسمان دریافت کرده است.»
So until the times of Heraclius they were plain idolaters. From that time till now a false prophet appeared among them, surnamed Muhammad (Mamed), who, having happened upon the Old and the New Testament and apparently having conversed, in like manner, with an Arian monk, put together his own heresy. And after ingratiating himself with the people by a pretence of piety, he spread rumours of a scripture (graphe) brought down to him from heaven. (17)
یوحنا دمشقی از چند سوره (سورههای ۲، ۴ و ۵) نیز نام میبرد.
او معتقد است که آموزشهای محمد بدعتگذاری (ارتداد) است و برای او محمد و آموزشهایش اختلاف بین مرتدان مسیحی ( پیغمبر دروغین محمد) و مسیحیان بود و نه اختلاف بین یک دین جدید (اسلام) و مسیحیت.
اینجا هم این سوال مطرح است که یوحنای دمشقی به کدام محمد اشاره میکند: به محمدی که در مکه متولد شد، یا به محمدی که در سنگ نبشتههای مسجدِ قبه صخره (۶۹۲) در اروشلیم حکاکی شده است. اما این محمد در مسجد قبه صخره، همانطور که در رویدادنامه خوزستان به آن اشاره شد، مسیح بود و نه پیغمبر مسلمانان.
اسلام شناس امریکایی Peter von Sivers اشاره میکند: «با احتیاط من به این نتیجه رسیدم که صفت (محمد) در گنبد صخره از اهمیت زیادی برخوردار است و ادامه میدهد: «نباید تعجب کرد که چگونه با سرعت این صفت، یا لقب (محمد) که به مسیح تعلق داشت به اسم پیغمبر مسلمان برگردانده شد». این اسلام شناس ادامه میدهد «در سالهای ۷۴۰ اسلام و قرآن در حال پدیدار شدن بودند»:
My cautious conclusion is that while it makes perfect sense to emphasize the epithetical meaning of the term Muhammad in the Dome of the rock one should not be surprised that its transformation into the name of a post-Jesus Arab prophet materialized so quickly. The fact that we can read the epithet as a name – although only once – already in 691/692 makes it easier to understand that, in the 740s, there was an emergent Islam, complete with Qur’anic exegesis and the beginnings of a Muhammadan prophetic Sunna. (18)
به نقل از مذهبشناس آلمانی Andreas Goetzeدر قرن ۸ خاطره ارتباط صفت محمد با مسیح از یاد میرود و به جای آن عنوان «پیغمبر» یا «مُبلّغ» متداول میشود …. این امکان نیز هست که یوحنای دمشقی گمان کرده بود که صفت محمد به معنی ستایشباد / ستایششده (مسیح) نام یک فرد مشخص است.
Zudem verblasste offensichtlich die Verbindung des muhammad(un) – Motivs mit Jesus seit dem 8. Jahrhundert immer mehr. Stattdessen rückten die Ehrentitel „ Prophet“ und „Apostel“ …. Nachvollziehbar ist daher, dass Johannes das muhammad(un)-Motiv als Eigennamen missverstanden haben könnte und daher ungenau von Ma(ch)med als einer konkreten Person schrieb. (19)
***
جمعبندی
در این مقاله نام محمد در اخبار چند شاهد (مسیحی) از قرن ۷ تا اوائل قرن ۸ به بحث گذاشته شد: تعلیمات یعقوبی اشاره به یک پیغمبر دروغین سارازنها/ساراسینها ( Saracens – نام دیگر اعراب قبل از اسلام) میکند، بدون آنکه خبر از نام این یپغمبر بدهد. اینجا باید شک کرد که این پیغمبر ساراسینها محمد است. توماس پرسبیتر خبر از یک جنگ بین رومیها و اعراب محمد (طایی محمت) میدهد و رویدادنامه خوزستان اشاره به پیروزی اعراب به فرماندهی «محمت» میکند. نام محمد به عنوان «واعظ» و «تاجر» در تاریخ سبئوس اصل نیست. قدیمی ترین نسخه (رونویس) تاریخ سبئوس از قرن 16 است و نه از قرن 7. یوحنای اِدسایی از یک محمد نام میبرد که هم «پادشاه» بود و هم «تاجر». اما سوال این است: آیا این اخبار وقت / همزمان (اخبار خود نویسندگان) هستند، یا اینکه بعدها (از اواسط قرن 8) رونویسبردارها و نسخهنویسان نام محمد را به این رویدادنامهها اضافه کردهاند؟ حتا اگر این گزارشها، همزمان باشند باید میان آن محمدی که تاریخنگاران اسلامی محل تولد او را در مکه اعلام کردهاند و آن محمدی که در مسجدِ قبهالصخره ( نام محمد در قبه صخره نامی بود که اعراب به مسیح داده بودند) اعلام شده بود تفاوت قایل بود. اینجا لازم است به این نکته اشاره کرد که از اواسط قرن ۸ محمد برای اعراب یک شخصیت مستقل (پیغمبر) به شمار میآمد و دیگر در ارتباط با مسیح نگریسته نمیشود. خبر یوحنای دمشقی اصل است (از خود دمشقی است)، دمشقی هم از محمد ( پیغمبر دروغین) نام میبرد و هم به چند آیه از قرآن اشاره میکند. اینجا هم این سوال مطرح است که یوحنای دمشقی به کدام محمد اشاره میکند: به محمدِ مکه، یا به محمدِ سنگ نبشتههای عبادتگاه (مسجد) قبهالصخره که کریستف لوکرنبرگ مسیح را در این نام (محمد) شناسایی کرد. این یکسانی نام محمد و مسیح در سنگ نبشتههای قبه صخره خیلی زود از خاطره اعراب و مسیحیها پاک شد و محمدِ (مسیح) سنگ نبشته قبه صخره به پیغمبر اعراب تبدیل گردید.
———————————————
منابع:
1 – Yehuda D. Nevo and Judith Koren, Crossroad to Islam. The Origins of the Arab Religion and the Arab State. N.Y. 2003, P. 127
2 – Robert G. Hoyland, Seeing Islam as others saw it, Princeton, 1997, P. 124
3 – Yehuda D. Nevo and Judith Koren, P. 230
4 – R. W.Thomson ,The Armenian History attributed to Sebeos , Liverpool University Press, 1999, P. xxxi
5 – R. W.Thomson , P. xxxi
6 – R. W. Thomson, P. 95
7 – Yehuda D. Nevo and Judith Koren,P. 230
8 – R. W. Thomson, P. 96
9 – Kurt Bangert, Muhammad, Eine historisch-kritische Studie zur Entstehung des Islam und seines Propheten, Springer, 2016, P. 713
10 – Mar Jacob ( Bisshop of Edessa): Scholia on Passages on the Old Testament, now first edited in the original Syriac, with an English translation and Notes by George Phillips,London 1864, P.42
11 – Robert G. Hoyland, Seeing Islam as others saw it, Princeton, 1997, P. 38
12 – Robert G. Hoyland, P. 39
13 – Yehuda D. Nevo and Judith Koren, Crossroad to Islam. The Origins of the Arab Religion and the Arab State. N.Y. 2003, P. 131
14 -Yehuda D. Nevo and Judith Koren, P. 130
15 – Yehuda D. Nevo and Judith Koren, P. 131
16 – Karl – Heinz Ohlig, Der frühe Islam, Berlin 2007, P. 259
17 – Robert G. Hoyland, Seeing Islam as others saw it, Princeton, 1997, P. 486
18 – Peter von Sivers, Christology and Prophetology in the Umayyad Arab Empire, Markus Gross, Karl – Heinz Ohlig ( Hg ): Die Entstehung einer Weltreligion III, Berlin/tübingen 2014, P. 260
19- Andreas Goetze, Die Religion fällt nicht vom Himmel, P. 311