«مزدک بامدادان»
به تاریخنگاران سنتی بازگردیم تا ببینیم آنان مسجد الاقصی را ساخته چه کسی میدانند. ابناثیر آن را ساخته ولید ابنعبدالملک (خلافت ۷۱۵-۷۰۵ م.) میداند و در این باره چنین مینویسد:
«و كان الوليد عند أهل الشام من أفضل خلائفهم، بنى المساجد، مسجد دمشق و مسجد المدينة، على ساكنها السلام، و المسجد الأقصى، و وضع المنائر
وليد نزد اهل شام يكى از بهترين خلفاء بود. او چندين مسجد ساخت. مسجد دمشق و مسجد مدينه، بر باشنده آن [پيغمبر] درود باد. همچنين مسجد اقصى را بنا نمود. چندين منبر ساخت»[۱]
ابنکثیر ولی این مسجد را در کنار قبةالصخره، ساخته پدر این خلیفه، عبدالملک مروان (خلافت: ۷۰۵-۶۸۵ م.) میداند، چیزی که با سنگنوشته درون قبة الصخره[۲] همخوانی بیشتری دارد و نشان میدهد که دستکم این پرستشگاه ساخته عبدالملک مروان است. ابنکثیر چنین مینویسد:
«و فيها ابتدأ عبدالملك بن مروان ببناء القبة على صخرة بيت المقدس و عمارة الجامع الأقصى، و كملت عمارته في سنة ثلاث و سبعين،
و در آن [سال، سال ۶۷ قمری/ ۶۸۶ میلادی] عبدالملک بنمروان آغاز به ساختن گنبد بر روی صخره بیت المقدس و ساختمان مسجد الاقصی کرد و آن را در سال ۷۳ [۶۹۲ میلادی] به پایان رسانید»[۳]
بدینگونه حتا اگر به تاریخنگاری سنتی نیز پایبند بمانیم، تازه بروزگار عبدالملک مروان است که سخن از ساختن مسجدی بنام “الاقصی” میرود[۴] و این نام بر روی یک ساختمان با پنجرهها و دیوارها و ستونها و بویژه دربها نهاده میشود، همان دربهایی که به گفته ابنسعد محمد آنها را در سال ۶۲۱ (۷۱ سال پیشتر) شمرده بوده است. پس درستتر آن است که بپذیریم آیه نخست سوره اسراء تازه پس از سال ۶۹۲ میلادی به قرآن افزوده شده است.
ولی به گمانم سازه همسایه مسجد الاقصی را باید در این چارچوب دارای ارج بیشتری دانست و برآنم برای شناخت تاریخ آغازین اسلام، هر سانتیمتر قبة الصخره را باید به زیر ریزبین نهاد. نخست اینکه این گنبد بر روی تختهسنگی (الصخره) ساخته شده است، که به باور یهودیان ساخت جهان از آن آغاز شده است ( – Even ha-Shetiyya אבן השתייה ( و بسیار پرسشبرانگیز است که چرا یکی از برجستهترین خلفای مسلمان بجای ساختوساز در مکه و مدینه به سراغ شهر و کوهی رفته است که برای یهودیان و مسیحیان مقدس است. و دیگر آنکه ساختمان این گنبد کمترین همسانی را با مسجدسازی اسلامی دارد. ساختمان گنبدی است که بر روی یک پایه هشتگوشه[۵] نشانده شده است و این، هم میتواند برگرفته از معماری ساسانی و چهارطاقیهای آن (بنگرید به پیکره بالا از آتشکده ساسانی در درهشهر) باشد و هم از کلیساهای بیزانسی. ولی آنچه که از ارج بشتری برخوردار است، نمای درونی این سازه است. من در دیدار دوبارهای که از این ساختمان داشتم دریافتم عبدالملک باید در سپهر فرهنگی ایران ساسانی زاده و پرورده شده باشد. در دیوارآرائیهای درون گنبد نماد “ورهران” (ایزد بهرام) به فراوانی بسیار بکار رفته است:
پیکره نخست (راست) از دیوار درونی قبة الصخره است و پیکره دوم (چپ) از سکه زرین خسرو دوم (اَبَرویز). همانگونه که به نیکی میتوان دید، عبدالملک به فراوانی از نماد ورهران بهره جسته است که در فرهنگ مزدیسنای ساسانی نماد پیروزی و کامیابی بوده است. این دو بال در هر دو پیکره پنج پَر دارند و پَر پنجم رو بدورن خمیده است. پَرها در پایهای فرورفتهاند که چهار ردیف گویهای کوچک بر آنها نشستهاند، باز میبینیم که سازندگان قبة الصخره خواسته و دانسته بر این همانندی پای فشردهاند.
در سال ۷۹۵، یعنی کمابیش یکسد سال دیرتر و ۳۲۰۰ کیلومتر دورتر پادشاه دیگری که گفته میشود دوستی نزدیکی با هارونالرشید داشته است[۶]، در شهر آخن آلمان کلیسای پرشکوهی ساخت که هم بیرون و هم درون آن یادآور قبة الصخره هستند. بدینگونه که ساختمان میانی گنبدی بر روی یک پایه هشتگوشه است و در بیرون آن نیز گنبدچهای همانند قبة المعراج (یا نمازخانه معراج) ساخته شده است[۷]. آیا کارل بزرگ (شارلمانی) برای ساختن یک کلیسای مسیحی در پایتخت خود و در برابر چشمان مسیحیان باورمندی که از افتادن اورشلیم بدست ساراسنها خشمگین بودند، از یک سازه اسلامی الگو گرفته بود؟
به هر روی دیده میشود که پژوهشگر اگر دمی سر از درون کتابهای تاریخنگاران مسلمان بیرون آورد و اندکی نیز کتابهای تاریخنگاران نامسلمان و یا بیرون از جغرافیای اسلامی را بخواند و سری هم به دانشهای همپیوند مانند زبانشناسی، نمادشناسی و سکهشناسی و باستانشناسی بزند، آنگاه دیگر واگوئی تاریخ اسلام بدانگونه که میشناسیم، به این سادگیها نخواهد بود.
در دنباله باید به این پرسش نیز پاسخ داد که عبدالملک چرا به ساختوساز در اورشلیم روی آورد؟ آیا او براستی آنگونه که گفته میشود یک مسلمان باورمند بود؟ یا یک مسیحی یکتاپرست؟ همانگونه که بارها گفتهام در درون تاریخنگاری اسلامی میتوان به سایهای گاه کمرنگ و گاه پُررنگ از درونمایه راستین رخدادها پی برد. ابنکثیر در اینباره مینویسد:
«و كان السبب في ذلك أن عبدالله بنالزبير كان قد استولى على مكة، و كان يخطب في أيام منى و عرفة، و مقام الناس بمكة، و ينال من عبدالملك و يذكر مساوى بنى مروان، و يقول: إن النبي صلّى الله عليه و سلّم لعن الحكم و ما نسل، و أنه طريد رسول الله صلّى الله عليه و سلّم و لعينه، و كان يدعو إلى نفسه، و كان فصيحا، فمال معظم أهل الشام إليه، و بلغ ذلك عبد الملك فمنع الناس من الحج فضجوا، فبنى القبة على الصخرة و الجامع الأقصى ليشغلهم بذلك عن الحج و يستعطف قلوبهم، و كانوا يقفون عند الصخرة و يطوفون حولها كما يطوفون حول الكعبة، و ينحرون يوم العيد و يحلقون رءوسهم، ففتح بذلك على نفسه بأن شنع ابن الزبير عليه، و كان يشنع عليه بمكة و يقول: ضاهى بها فعل الأكاسرة في إيوان كسرى، و الخضراء، كما فعل معاوية
دلیل این کار این بود که ابنالزبیر بر مکه دست یافته بود و و در روزهای منی و عرفه و هنگامی که مردم در مکه بودند با آنان سخن گفت و بر عبدالملک تاخت و زشتیهای بنیمروان را باز گفت. او گفت پیامبر صلیالله علیه و سلم حَکَم [پدربزرگ عبدالملک] و نسلش را نفرین کرد و او را از خود راند و لعنت کرد. و [ابنالزبیر] مردم را بسوی خود خواند و او مردی سخنور بود. بسیاری از مردم شام به او گرویدند. این خبر به عبدالملک رسید و او مردم را از حج باز داشت. پس گنبد صخره و مسجد الاقصی را بساخت تا مردم را از حج بازدارد و دلهایشان را بدست آورد. مردم در کنار صخره گرد آمدند و به گرد آن طواف کردند، چنانکه به گرد کعبه طواف کنند. آنان در روز عید قربانی کردند و سرهایشان را تراشیدند. این کار دستآویزی برای ابنالزبیر شد که بر عبدالملک بتازد [او را دشنام دهد] و بگوید آنچه عبدالملک کرده است بدتر از کار خسروان بود در ایوان کسری [ایوان مدائن] و الخضراء [کاخ خضراء در دمشق] که کار معاویه بود»[۸]
عبدالملک همچنین نخستین فرمانروایی است که الگوی ساسانی را در سکهزنی به کنار نهاده و از الگویی پیروی کرده که فولکر پُپ آن را “خلیفه ایستاده”[۹] با شمشیری در دست میداند. بر روی سکههای عبدالملک برای نخستین بار دبیره عربی جای دبیره پهلوی را میگیرد و چهره خسرو دوم نیز از روی سکههای فرمانروایان پساساسانی رخت برمیبندد. ابنکثیر بر آن است که برای نخستین بار عبدالعزیز ابنمروان به سال ۶۷ قمری در مصر دینار زد[۱۰]. بر روی این سکه نوشته شده: «بسمالله لااله الاالله وحده محمد رسولالله» و بر پشت آن: «بسمالله ضُرِب هذا الدینار سنه سته و سبعین (بسمالله این دینار در سال ۷۶ زده شد)»
سایه کمرنگی از راستینگی رخدادهای آنروزگار را میتوان در گزارش ابنکثیر درباره ساختوسازهای اورشلیم دید. بوارونه گزارشهای روزگاری که آن را “صدر اسلام” نامیدهاند – روزگاری که از چهرههای آن هیچ داده آزمونپذیری در دست نیست -، عبدالملک بنمروان و عبدالله بنالزبیر چهرههایی تاریخی هستند، چرا که ما از آنان دستکم دادههایی در دست داریم که خود میتوانیم راست و ناراست آنها را بیازماییم و تنها به افسانههای ابنهشامی بسنده نکنیم. اگر سخن ابنکثیر درست باشد، دو فرمانروا همزمان در دو گوشه جهانی که آن را جهان اسلام نامیدهاند، برای خود پرستشگاهی برای حج ساخته بودند که در هردو آنها طواف به گرد یک ساختمان، ستردن موی سر و قربانی در روز عید انجام میپذیرفته است. ما از عبدالملک هم سکه داریم و هم سازههایی که در دیوارنوشتههای آنها نام سازنده و سال ساختنشان آمده است[۱۱]. پس میتوان پذیرفت که او در حلب و قنسرین[۱۲] (شهرهایی که سکهها در آنجا زده شدهاند) فرمانروایی کرده و در اورشلیم مسجد و پرستشگاه ساخته است. این دادهها با آنچه که در تاریخنگاری اسلامی آمده است نیز همخوانی دارند.
درباره دشمن عبدالملک یعنی عبدالله بنالزبیر ولی چنین نیست. آنگونه که ابنسعد در الطبقات و دینوری در الامامة والسیاسة آوردهاند[۱۳] عبدالله بنالزبیر در سال ۶۵/۶۴ و در همان روزهایی که مکه در زیر باران سنگهای منجنیق سپاه شام بود، در پی مرگ یزید بنمعاویه دست بیعت بسوی مردم درازکرد. به گفته دینوری عبدالله از آغاز سال ۶۵ تا هفتم جمادى الاول سال ۷۳ که کشته شد، در مکه بود[۱۴]. آنچه در این میان شگفتی بسیار برمیانگیزد، سکههایی با ریخت ساسانی (خسرو اَبَرویز) هستند که بر روی آنها نام او به پارسی میانه (Apdula i Zupilan)[۱۵] نقش بسته است. همچنین بجر “بسمالله” به دبیره کوفی، واژگان “فرّ افزود” (Farr afzud) را نیز به دبیره پهلوی میتوان خواند. هیچکدام از این سکهها در مکه یا مدینه زده نشدهاند. نزدیکترین شهر به مکه که سکهای با نام عبدالله بنالزبیر از آن یافته شده است، دارابگرد است که ۲۳۰۰ کیلومتر از مکه دورتر است (از سالهای ۶۳، ۶۶، ۶۹، ۷۰، ۷۱ و ۷۲ هـ. ق.). همچنین میتوان سکههایی از او از ری، کرمان و یزد نیز یافت، که در سالهای ۶۱ (ری)، ۶۷ (کرمان) و ۶۹ (یزد) زده شدهاند[۱۶]، یعنی در همان سالهایی که ابنسعد و دینوری او را به مکه فرستادهاند. نکته پرارجتر در پیوند با عبدالله بنالزبیر ولی سخنی است که در طبقات ابنسعد آمده است:
«فلما مات المسور بنمخرمة و مصعب بنعبدالرحمن أظهر ابنالزبير الدعاء لنفسه و بايعه الناس بالخلافة. و كان قبل ذلك يريهم أن الأمر شورى بينهم. و كان شعاره قبل أن يموت المسور و مصعب: لا حكم إلا لله
چون مسور بنمخرمة و مصعب بنعبدالرحمان مردند، ابنالزبير آشكارا مردم را به بيعت با خويش فراخواند و مردم هم براى او به خلافت بيعت كردند. حال آنكه پيش از آن مىگفت حكومت به صورت شورایى است و پيش از مرگ مسور و مصعب مىگفت: لا حكم الا لله»[۱۷]
از گزارشهای ابنسعد، طبری ، یعقوبی، دینوری و دیگران میدانیم که «لا حکم الّا لله» شعار خوارج پس از جدائی ایشان از علی بنابیطالب بوده است. همچنین گزارشهای بسیاری از همین تاریخگاران بجای ماندهاند، که خوارج را همپیمانان ابنزبیر میدانند[۱۸]. بدینگونه دور از پندار نیست که زبیریان و خوارج همگی پیروان یک دین (یا گرایش دینی/سیاسی) بوده باشند که دیرتر بر سر قدرت با یکدیگر به جنگ برخاسته بودند و این نامگذاریها برساخته تاریخنگاران عباسی باشد.
دنباله دارد …
خداوند دروغ، دشمن و خشکسالی را از ایرانزمین بدور دارد
مزدک بامدادان
https://www.mbamdadan.blogspot.com
m.bamdadan@gmail.com
https://www.facebook.com/mazdak.bamdadan
——————————
[۱] الكامل فی تاریخ، المجلد ۵، ص ۹
[۲] دیوار نوشته درون قبه الصخره: «… بنی هذه القبه عبدالله عبـ […] المومنین فی سنه اثنی و سبعین / … این قبه را بنده خدا عبـ [الملک امیر] المومنین در سال هفتادودو ساخت»
گفتنی است که بجای نقطهچین دیرتر و پس از زدودن نام عبدالملک، نام مامون [ـدالله الامام المامون امیر] به شیوهای ناشیانه و در چم راستین واژه “چپانده” شده است. بنگرید به:
https://www.islamic-awareness.org/history/islam/inscriptions/dotr
[۳] البدایة والنهایة، المجلد ۸، ص ۲۸۰
[۴] در اینجا دادههای آزمون پذیر (دیوارنوشته درون قبه الصخره) با نوشتههای تاریخنگاران مسلمان همخوانی دارند، ولی درباره آنچه که در بخشهای پیشین درباره عمَر و ساختن مسجدی بدست او آمد، “هیچ” داده آزمونپذیری در دست نیست و باید این “گزارشها” را بمانند هستی خود عمر یکسر افسانه و داستان دانست.
[۵] Octagon
[۶] Vita Caroli magni, Einhard, ۹th C.
[۷] از یاد نباید برد که در سدههای دیرتر به این سازه بخشهای دیگری نیز افزوده شدند که برگرفته از الگوهای گوتیک بودند و این سازه در آغاز تنها گنبد و نمازخانه هشتگوشه را داشته است.
[۸] البدايةوالنهاية، المجلد ۸، ص ۲۸۰
[۹] Die dunklen Anfänge, Hans Schiller Verlag 2005, 67
[۱۰] البدایة والنهایة، المجلد ۸، ص ۲۸۰
[۱۱] برای نمونه: «امر بتسهیل هذه العقبه عبدالله عبدالملک امیرالمؤمنین و عملت علی یدی یحیی بنالحکم فی المحرم سنه ثلث و سبعین / بنده خدا عبدالملک امیرالمؤمنین فرمان به آسانسازی این کار دشوار داد و آن بدستان یحیی بنالحکم در محرم سال هفتادوسه انجام شد» بنگرید به:
https://www.islamic-awareness.org/history/islam/inscriptions/malik5.html
[۱۲] Qinnasrin
[۱۳] الطبقاتالكبرى، ابن سعد، المجلد ۵، ص ۱۱۲ / الامامة والسیاسة، دینوری، المجلد ۲، ص ۱۶
[۱۴] الامامة والسیاسة، دینوری، المجلد ۲، ص ۳۷-۱۶
[۱۵] ترانوشت از پارسی میانه: عپدولا ای زوپیلان. “ر” و “ل” را در پارسی میانه با یک واک مینویسند. “ای” اضافه نسبت است و “ـان” پسوند نسبت فرزندی. پس این نام را به زبان امروزین باید چنین خواند: “عپدولا پسر زوپیر”
[۱۶] النقود العربیة الاسلامیة، الدکتور محمد ابوالفرج العُش، الدوحة ۲۰۰۳، صص ۶۸ الی ۷۲
[۱۷] الطبقاتالكبرى، ابن سعد، المجلد ۵، ص ۱۲۲
[۱۸] برای نمونه بنگرید به: الطبقاتالكبرى، المجلد ۵، ص ۱۱۲ و تاريخالطبري، المجلد ۵، ص ۴۹۷