«ب. بی نیاز (داریوش)»
قرآن برای مسلمانان در مرتبهی نخست قرار ندارد. با تمام انتقاداتی که ما از منظر امروزی به این کتاب داریم، باید بر این نکته تأکید کرد که قرآن به این دلیل ساده که درکش چه از لحاظ زبانی و چه از لحاظ مضمونی برای اکثریت قریب به اتفاق مسلمانان جهان دشوار است، اهمیت خود را در زندگی روزمره از دست داده است و جای آن را احادیث و روایات پُر کردهاند.
سه نمونه: ۱- نماز در قرآن فقط سه بار در روز است، در حالی که احادیث و روایات آن را به پنج بار در روز افزایش دادهاند (نمازهای پنجگانه زرتشتیها – به اصطلاح «گاه»ها- جای سه بار نماز در روز را گرفت)، ۲- ما در قرآن هیچ آیهای که نشان بدهد «سنگسار» (رجم) برای زناکاران وجود دارد نداریم (سنگسارِ زناکاران از لحاظ دینی در انجیل عهد قدیم آمده و در عصر ساسانی نیز برای مسیحیان «سرکش» و ایرانیانی که از دین خارج میشدند به کار میرفت) (۱) و سرانجام ۳- حرام کردن موسیقی. این سه مورد اساساً در قرآن وجود ندارند.
در قرآن ما هیچ واژهای را نمییابیم که بتوانیم با قاطعیت بگوییم که خدا موسیقی – چه در شکل نواختن ابزار موسیقی و چه آواز خواندن- را حرام کرده باشد. پیش از آن که به آن آیههایی برسیم که بسیاری از حدیثنویسان و راویان با استناد بدانها، «حرام بودن موسیقی» را به مردمِ از همه جا بیخبر تحمیل میکنند، شاید بد نباشد به یک آیه بسیار مهم – از منظر الاهیات اسلامی که بنگریم- نظر بیفکنیم.
سوره نحل (۱۶)، آیه ۱۱۶:
وَلاَ تَقُولُواْ لِمَا تَصِفُ أَلْسِنَتُکُمُ الْکَذِبَ هَذَا حَلاَلٌ وَهَذَا حَرَامٌ لِّتَفْتَرُواْ عَلَى اللّهِ الْکَذِبَ إِنَّ الَّذِینَ یَفْتَرُونَ عَلَى اللّهِ الْکَذِبَ لاَ یُفْلِحُونَ.
«و با هر دروغی که به زبانتان میآید، مگوئید که این حلال است و این حرام، تا بر خداوند دروغ بسته باشید، زیرا کسانی که بر خداوند دروغ ببندند رستگار نمیشوند.»
در بسیاری از آیههای قرآن «دورغ بستن به خدا» برابر با شرک قلمداد شده است (سوره انعام (۶)، آیههای ۱۴۲ تا ۱۵۲). همانگونه که گفته شد در قرآن هیچ شاهد یا نشانی وجود ندارد که موسیقی را حرام کرده باشد. پس حدیثنویسان و راویان اسلامی با اتکا به کدام آیه یا آیهها به چنین نتیجهای رسیدهاند. شاید برای خوانندهی مسلمان مؤمن شگفتانگیز باشد که اکثریت حدیثنویسان و راویان برای حرام کردن موسیقی به آیههای زیر متوسل میشوند، به ویژه آیه ۶ از سوره لقمان:
سوره نجم (۵۳)، آیههای ۵۹ تا ۶۲
أَفَمِنْ هَذَا الْحَدِیثِ تَعْجَبُونَ (۵۹)وَتَضْحَکُونَ وَلَا تَبْکُونَ (۶۰)وَأَنتُمْ سَامِدُونَ (۶۱)فَاسْجُدُوا لِلَّهِ وَاعْبُدُوا (۶۲).
«پس آیا از این سخن عجب میکنید (۵۹) و میخندید و نمیگریید (۶۰) و شمایید که بازیکنانید (۶۱) پس برای خدا سجده برید و پرستش کنید (۶۲).»
سوره اسرا (۱۷)، آیه ۶۴:
وَاسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِکَ وَأَجْلِبْ عَلَیْهِم بِخَیْلِکَ وَرَجِلِکَ وَشَارِکْهُمْ فِی الأَمْوَالِ وَالأَوْلادِ وَعِدْهُمْ وَمَا یَعِدُهُمُ الشَّیْطَانُ إِلاَّ غُرُورًا.
«و هر کس را که توانی از ایشان به بانگ خویش از جای ببر و سوارکاران و پیادگانت را بر سر ایشان بتاز و با آنان در اموال و اولاد شریک شو، و به آنان وعده [های رنگین] بده و شیطان وعدهای جز فریب به آنان نمیدهد.»
و سرانجام سومین و مهمترین آیه که حدیثنویسان و داستاننویسان اسلامی به عنوان «مدرکی» برای حرام کردن موسیقی در اسلام ارایه میدهند:
سوره لقمان (۳۱)، آیه ۶:
وَمِنَ النَّاسِ مَن یَشْتَرِی لَهْوَ الْحَدِیثِ لِیُضِلَّ عَن سَبِیلِ اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَیَتَّخِذَهَا هُزُوًا أُولَئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ مُّهِینٌ.
«و از مردمان کسی هست که خریدار سخنان سرگرمکننده است تا به هیچ علمی [مردمان را] از راه خدا گمراه گرداند، و آن را به ریشخند گیرد، اینانند که عذابی خفتبار [در پیش دارند] دارند.»
گمان نکنم که خوانندهی امروزی نیازی به تفسیر من یا فلان روحانی – مانند علم الهدی امام جمعه مشهد- داشته باشد. خواننده خود میتواند با عقل سلیماش دربارهی ممنوعیتِ موسیقی در آیههای بالا قضاوت کند. آیههای بالا توسط کسانی مانند مجاهد بن جبر (مرگ ۷۲۲ م.)، طبری (مرگ ۹۲۳ م.) و قُرطُبی (مرگ ۱۲۷۲ م.) به عنوان مبنای ممنوعیت موسیقی مورد تفسیر قرار گرفته است. آیا «سخنان سرگرمکننده» (لهو الحدیث) یعنی موسیقی؟ آیا خندیدن یعنی «موسیقی»؟ کسانی که کتابِ «نام گل سرخ» را خوانده یا فیلم آن را دیدهاند، به خوبی آن آخوند مسیحی را به یاد میآورند که چگونه برای «مبارزه» با «سخنان سرگرمکننده» و «خنده» قربانیان خود را به کام مرگ میکشاند.
خواننده از خود خواهد پرسید که واقعاً «لهو الحدیث» به چه معناست و آیا چنین قرینهای در فرهنگِ دینیِ ساسانی وجود داشته یا خیر؟
در «مینوی خرد» که توسط زنده یاد احمد تفضلی از پارسی میانه به فارسی امروزی ترجمه شد ما با مفهومی رو به رو میشویم که معادل همین «لهو الحدیث» است. این واژه «افسوسگر» است. «افسوسگر» یعنی کسی که دربارهی امور مقدس سخنان استهزاآمیز میگوید. از دیدگاه دین زرتشتی (نسخهی ساسانی) جای چنین کسی در دوزخ است.
«(۱) پرسید دانا از مینوی خرد (۲) که فرجام مرد گیتیآرا و مینوبرهمزن چیست (۳) و فرجام مرد استهزا کننده (افسوسگر) و … مینوی خرد پاسخ داد (۱۰) که مرد گیتیآرا و مینوبرهمزن در مجازات سدوش (= سه شنبه) [منظور سه شب نخستین پس از مرگ است/تفضلی] چنین تباه شود که آتش درخشان چون آب بر آن رسد. (۱۰) و در تن و روان مرد استهزاءکننده فرّه نبود (۱۲) و هر بار که دهان باز کند، بدکاری او افزوده شود (۱۳) و دروجی (دروغ) به تن او چنان جایگزین شود که در تن او هیچ نیکی را راه ندهد (۱۴) و نیکان را مسخره و بدان را ستایش کند (۱۵) و در گیتی تنش بدنام و در مینو روانش بدکار باشد (۱۶) و در دوزخ او را برای مجازات به دروج استهزاءکننده بسپارند (۱۷) و آن دروج در هر عقوبت او را همان گونه استهزاء و مسخره کند.» (۲)
«لهو الحدیث» به احتمال بسیار زیاد ترجمهی عربی همان «افسوس» است. «افسوسگر» کسی است که دربارهی مقدسات و نیکان، سخنانِ سرگرمکننده،استهزاءکننده و خندهآور میگوید و به اصطلاح امروزی به مقدسات توهین میکند. شگفتانگیز این که در هیچ کدام از ترجمههای قرآن – به تمام زبانهای جهان- «لهو الحدیث»، «غنا» یا «موسیقی» ترجمه نشده است. «لهو الحدیث» در همهی ترجمههای قرآن یا «سخنان سرمکننده» یا «سخنان بیهودی/ پوچ/ لودگی و …» ترجمه شده است.
به احتمال بسیار چون حدیثنویسان، راویان و مفسران قرآن پس از دو سده منبع تاریخی این واژه را نمیدانستند، «لهو الحدیث» را خودسرانه به موسیقی و آواز خواندن گره زدند.
کتاب «دادستانِ مینوی خرد» [احکام و آراء روح عقل] از کتابهایی است که در اواخر ساسانی، احتمالا در زمان خسرو انوشیروان (۵۳۱ تا ۵۷۹ میلادی) نوشته شده است. البته باید یادآوری کرد که این کتاب، بعدها چندین بار بازنویسی شد و تغییراتی را به خود دید.
[ترجمه آیههای قرآن از خرمشاهی]
پایان مقاله
۱- در قرآن پنج بار از واژهی سنگسار استفاده شده است: سوره هود، آیه ۹۱، سوره کهف، آیه ۲۲، سوره مریم، آیه ۴۶، سوره یس، آیه ۱۸ و سوره دخان، آیه ۲۰٫ در این آیهها واژهی سنگسار در بافتی آمده که ربطی به «سنگسار زناکار» ندارد. در قرآن برای زناکار «حد» تعیین شده است و آنهم سد ضربه شلاق است. آیههای زیر مربوط به زناکاران است که در قرآن آمده است:
سوره نسا:
آیه ۱۵: و از زنان شما کسانی که مرتکب ناشایستی (زنا) میشوند، باید بر آنان چهار شاهد از خود [مردان مسلمان] بگیرید، آنگاه اگر شهادت دادند، آنها را در خانهها محبوس نگه دارید تا مرگشان فراگیردشان، یا خداوند راهی برایشان مقرر کند.
آیه ۱۶: و کسانی که مرتکب آن [ناشایستی، زنا] شوند برنجانید، آنگاه اگر توبه کردند و به صلاح آمدند از آنان دست بردارید که خداوند توبهپذیر مهربان است.
سوره اسرا، آیه ۳۲:
و به زنا نزدیک مشوید که آن ناشایستی و بیروشی است.
سوره نور:
آیه ۲: زن و مرد زناکار [بکر] را به هر یک از آنان یک صد تازیانه بزنید، و اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دادید، در دین الهی، در حق آنان دچار ترحم نشوید و گروهی از مؤمنان در صحنهی عذاب کشیدن آنان حاضر باشند.
آیه ۳: مرد زانی نباید جز با زنِ زانی یا زن مشرک ازدواج کند، همچنین با زن زانی نباید جز مرد زانی یا مشرک ازدواج کند، و این کار بر مؤمنان حرام گردیده است.
همانگونه که خواننده میبیند در هیچ کدام از این آیهها سخنی از سنگسار کردن زن یا مرد زانی نیست.
۲- تفضلی، احمد: مینوی خرد. ۱۳۵۴٫ ص ۳۶