«مزدک بامدادان»
در نخستین سال سده 21 کریستف لوکزنبرگ (1) با چاپ کتاب “خوانش سریانی-آرامی قرآن” (2) بازه نوینی را در اسلامشناسیِ بازنگرانه گشود. این کار در اندک زمانی با انبوهی روزافزون از پژوهشگران رشتههای گوناگون و در همکاری میانرشتهای پیگرفته شد و در سال 2007 به بنیانگذاری پژوهشکده “اناره” (Inârah) انجامید که دستآورد پژوهشهای این دانشمندان را در (تاکنون) هشت پوشینه گردآورده است.
انگاشتهای اناره از آنجایی که قرآن و تاریخ پیدایش اسلام را از بیخوبن به چالش گرفته بودند، از همان آغاز با بدگمانی نمایندگان اسلامشناسی سنتی – از مسلمان و نامسلمان – روبرو شدند. پابپای این گفتگوهای دانشگاهی سنگنگاریهایی (3) چند نیز بزبان عربی در دهههای گذشته یافته شدند که میبایست بر دوران تاریک آغاز اسلام نور میافشاندند. بیشتر این سنگنگاریها از عربستان سعودی هستند و بر درستی تاریخنگاری سنتی انگشت مینهند. پس جای شگفتی نیست که در جهان مسلمان و بویژه در میان ایرانیان پیرو اسلامشناسی سنتی که انگاشتهای نوین را برنمیتابند، این یافتهها چون برگ زَر دستبدست شوند. بویژه ایرانیان مسلمانی که بر خود نام “نواندیش” نهادهاند، از آنجایی که خود توان پژوهشهای آکادمیک در این زمینهها را ندارند، این سنگنگارهها را چونان برگ برندهای پیروزمندانه در برابر پژوهندگان پیرو اسلامشناسی بازنگرانه بر زمین میکوبند.
در اینجا به یکی از پرارجترین این یافتهها، سنگنگاره “اَلْزُهَیْر” خواهم پرداخت (4). ارج و ارزش این سنگنگاره در این است که با نشان دادن نام “عمر” در یک سنگنگاره کهن، یکی از انگاشتهای بنیادین اناره را به چالش میگیرد و آن را رد میکند. پژوهشگران اناره برآنند که محمد و چهار خلیفه نخست (خلفای راشدین) چهرههای تاریخی نیستند و سیرهنگاران آنان را برای پُرکردن مغاکهای تیره و تهی “صدر اسلام” آفریدهاند. دوم آنکه این یافته را باید نخستین سنگنگاره تاریخدار اسلامی در زبان عربی بشمار آورد و سه دیگر آنکه در اینجا واکها نشانگذاری شدهاند (نقطهگذاری).
سنگنگاره الزهیر بنابر گفته یابندهاش در سال 1999 بدست علی ابنابراهیم قبّان و همسرش حیات بنتعبدالله الکلابی در جاده زیارتی میان “العلاء” و “الهجر” در 400 کیلومتری شمال مدینه یافته شده است. قبان گزارش یافته خود را در سال 2003 فرونوشت (5) و پنج سال پس از آنR. Hoyland آنرا به انگلیسی برگرداند (6). دانسته نیست که آیا بجز قبّان و همسرش کسی این سنگنگاری را دیده یا نه.
نوشته یکم سنگنگاره زهیر
درونمایه این نوشته به گفته یابندهاش چنین است:
بسم الله بنام الله
انا زهیر کتبت زمن توفی عمر سنة اربع من زهیر نوشتم به زمان مرگ عمر، به سال چهار
و عشری و بیست [بیستوچهار]
چند نکته را در اینجا گوشزد باید نمود. نخست اینکه تبار نویسنده (زهیر) و کسی که درگذشته (عمر) نوشته نشده و دستکم در باره خلیفه میبایست تبار (نسب / Patronymikon) او نوشته میشد (عمر بنالخطاب). همچنین بجای «بسم الله الرحمن الرحیم» تنها بسم الله آمده، مقام عمر (Titulatur) نیامده و سرانجام برای یک نوشته یک خطی دو تاریخگذاری جداگانه (مرگ عمر و سال 24) آورده شده است، نکتههایی که نمیتوان بسادگی از کنارشان گذشت.
قبّان خود میگوید که در سنگنگاریهای عربی سدگان و گاه حتا هزارگان میتوانند کنار گذاشته شوند (پس 24 میتواند 124 یا 224 هم باشد) ، ولی از آنجایی که در اینجا سخن از مرگ عمر میرود و تاریخنگاری سنتی مرگ او را در سال 24 میداند، باید همان 24 را بپذیریم. بدیگر سخن سال 24 نشان میدهد که این عمر همان عمر بنخطاب خلیفه دوم است، و نام عمر نشان میدهد که این تاریخ سال 24 است (و نه 124 یا 224)!
بر روی این تختهسنگ دو نوشته دیگر هم در زیر نوشته نخست، یکی چپ (که در نوشته قبّان نیامده) و دیگری راست (که گویا بدست همان زهیر، که خود را مولی کسی بنام ابنت شیبه نامیده است) دیده میشوند.
- نوشته دوم سنگنگاره زهیر
انا زهیر مولی ابنة شیبه من زهیر مولای ابن شیبه [هستم]
درباره نشانگذاری (اِعْجَامٌ) قبّان مینویسد این نوشته نشانگر آن است که نقطه و زیروزبَر پیش از اسلام و زمان پیامبر و خلفای راشدین نیز شناخته شده بودند، ولی در نگارش قرآن بکار نرفتند تا اسکلت آن راه را بر خوانشهای گوناگون باز بگذارد و مردم عرب بتوانند آن را به گویش خود بخوانند و هر کجا که نیاز بود، نشانگذاری نیز انجام میپذیرفت. اینکه چنین سخنی را چگونه میتوان در کنار سخن قرآنی «وَهَذَا لِسَانٌ عَرَبِیٌّ مُبِینٌ» (7) نهاد، پرسشی است که قبّان بدان پاسخ نمیدهد. ولی همین نشانگذاری هم در سنگنگاره زهیر یکسان و یکدست نیست:
نقطهدار بینقطه
ب 1 2
ت 1 1
ز 2 0
ش 1 0
ف 1 0
ی 0 3
بدبنگونه دانسته نیست آیا آنچه که ما آن را نقطه میپنداریم بدست زهیر نوشته شده یا پیامد آسیبهایی است که در گذر زمان بر تختهسنگ رفته است. پس آشنا بودن عربان با نشانگذاری حتا پیش از اسلام، بیشتر زائیده پندار قبّان است تا یک انگاشت آکادمیک باورپذیر.
کار پژوهش در باره این یافته تاریخی ولی هنگامی پُرکشش میشود که زبانشناسی و تاریخ را رها کنیم و اندکی به عکسها بپردازیم. هم در نوشته عربی (قبّان) و هم در برگردان انگلیسی آن (Hoyland) جای عکسهایی با ریزنگاری بالا تُهی است، به گونهای که اگر این سنگنگاری بازنویسی نشود (بنگرید به نگاره 1 و 2)، خوانند خود نمیتواند متن را بخواند. شگفتی نخست ولی آنجا است که از یک تختهسنگ، دو عکس گوناگون در دسترس هستند، یکی سیاهوسپید در نوشته قبّان و Hoyland، که در آن هر سه نوشته را میبینیم و دیگری رنگی که در آن جای نوشته چپ پائین تهی است. این همان عکسی است که دولت عربستان سعودی آن را برای پذیرفته شدن در فهرست میراث جهانی به یونسکو داده است (8).
خوشبختانه این عکس از ریزنگاری بالائی برخوردار است، چنانکه میتوان نوشته را از روی آن خواند.
این ریزنگاری ولی ویژگی دیگری هم به عکس میبخشد و آنهم امکان راستیآزمائی آن است. J. C. Müller بر پایه همین ویژگی مینویسد: «با احتمال 75% میتوانیم بگوئیم که بخش چپ پائین این عکس با نرمافزاری مانند فتوشاپ دستکاری شده است».
شگفتیهای سنگنگاره الزهیر ولی بدینجا پایان نمیپذیرند. در موزه اسلامی ریاض ماکتی از این تختهسنگ بر پایه عکسی که در پشت آن است ساخته و به نمایش گذارده شده است، که در آن اینبار نوشته چپ پائین دیده میشود و نوشته راست پائین پاک شده است.
بدینگونه سه خط چپ پائین را میتوان بر پایه ماکت و عکس پشت آن چنین خواند:
انا الحكم بن اٮا الحڪم ٮٮ
بوليد اسال ٮلىد اسل
الله الجنة للله الحٮه
اینکه چرا دولت عربستان سخن بهشت (الله الجنه) را از یونسکو دریغ داشته است، رازی سربهمهر خواهد ماند!
بررسی بیشتر این یافته به شگفتیهای بزرگتری میانجامد که بیشتر آنها کارشناسانه هستند و چارچوب یک نوشته کوتاه را میشکافند. از آن گذشته این جستار در آینده نزدیک بدست دوست و همکار ارجمندم ب. بینیاز در چارچوب کتابی به پارسی برگردانده خواهد شد. با اینهمه آیا میتوان سنگنگاره الزهیر را ساختگی دانست؟ ما نمیدانیم. همین اندازه میدانیم که این سنگنگاره را تا کنون بجز قبّان و همسرش کس دیگری ندیدهاست، یونسکو آن را تنها بر پایه عکسی که از دولت سعودی دریافت کرده در فهرست خود گنجانده است، دستکم یک جای این عکس دستکاری شده و از یک تختهسنگ بسیار پرارج سه عکس گوناگون در دسترس هستند.
از هنگامی که پای اسلامشناسی بازنگرانه به رسانههای پارسیزبان باز شده، و بویژه پس از پیشواز گسترده ایرانیان از این پژوهشها، پیروان اسلامشناسی سنتی گاهوبیگاه تلاشی در رویاروئی با این یافتهها میکنند که شوربختانه کمتر دانشگاهی و بیشتر از سر ایمان به غیب است. این چنین است که “یافته”هایی چون سنگنگاره الزهیر از سوی این هممیهنان با چشم و گوش بسته پذیرفته میشوند و اینان در اینجا هم بمانند دینداری خود، نگاه ریزبین و موشکاف را بکنار مینهند و هرآنچه را که بتواند آنان را از تنگنای پاسخگویی به پرسشهای آزاردهنده خردهگیران رهایی بخشد، با دل و جان باور میکنند.
پرسشی که برجای میماند این است که پژوهشگران تا کجا باید توان و زمان خود را برای بررسی چنین “یافته”هایی که در آینده از این هم فزونتر خواهند شد، سرمایه کنند؟
خداوند دروغ، دشمن و خشکسالی را از ایرانزمین بدور دارد
مزدک بامدادان
———————————————————————————
1) نام مستعار
2) Die syro-aramäische Lesart des Koran – Ein Beitrag zur Entschlüsselung der Koransprache
3) اینها را از آنرو سنگنگاری نامیدهام که به وارونه سنگنبشته، نه با تراشیدن واژهها بر سنگ (مانند آنچه که در سنگنبشتههای بابلی، آشوری، ایلامی و پارسی میشناسیم)، که با خراشیدن سنگ نوشتهشدهاند.
4) این نوشته برگرفته از جستار چاپ نشدهای از Professor Robert Martin Kerr است، با سپاس بیکران.
5) ʾA. b. I. Ghabban, نقش زهیر: اقدم نقش اسلامی مورخ بسنة 24 ه / 644 ه مArabia: Revue de Sabéologie, 1, 2003, 293-339.
6) The Inscription of Zuhayr: The oldest Islamic inscription (24 AH⁄AD 644-645)
7) و این [قرآن] بزبان عربی روشن است. النّحل، 103
8) Http://www.unesco.org/new/fileadmin/MULTIMEDIA/HQ/CI/CI/images/mow/register/saudi_arabia_earliest_islamic_kufic_inscription.jpg