ب. بینیاز (داریوش)
سورۀ مریم را میتوان روح و پیام قرآن نامید. این سوره به ما میگوید که پیامبر از نظر قرآن کیست و باید چه کیفتی داشته باشد. «ستایششده» یا محمد[1] در قرآن هیچ کس به جز عیسا پسر مریم نیست. هیچ پیامبر دیگری در قرآن، خصوصیاتی که عیسا مسیح داده شده را ندارد. خواننده میتواند ترجمۀ سورۀ مریم را به همراه چند آیۀ دیگر قرآن که باز هم به مریم مربوط میشوند در پایان همین نوشتار بارگیری کند.
سورۀ مریم با سرگذشتِ زکریا آغاز میشود که به خدا میگوید: «پروردگارا استخوانم سستی گرفته و برف پیری بر سرم نشسته است، پروردگارا هرگز در دعای تو سخت دل نبودهام و من پس از خویش از نداشتن وارث بیمناکم، و همسرم نازا است، پس از پیشگاه خود به من وارثی عطا فرما تا وارث من باشد و هم وارث آل یعقوب. و ای پروردگار این فرزند را مقبول بگردان».
خداوند به زکریا نوید میدهد که به او پسری میدهد که نامش یحیی است. ولی او به خداوند پاسخ میدهد: پروردگارا چگونه مرا پسر باشد در حالی که همسرم نازاست و خودم نیز از پیری به فرتوتی و فرسودگی رسیدهام.
ولی فرشتهای، احتمالاً جبرئیل، به زکریا اطمینان میدهد که نگران نباشد چون خداوند از «هیچ، چیز میآفریند» و دادن یک فرزند به یک زن و مرد که دیگر نمیتوانند بچهدار شوند کاری بس آسان است.
پس از نقل داستانِ زکریا و نشان دادن توانایی خداوند در آفرینش، و آماده کردن ذهن خوانده، راوی قصه به سراغ موضوع اصلی یعنی مریم مادر عیسا میرود. البته قصه اساساً روی یک نکته متمرکز میشود: باردار شدن مریم، مادر عیسا مسیح. فرضِ نویسندۀ سوره بر این است که خواننده یا شنونده در جریان سرگذشت مریم و باردار شدن او قرار دارد. چون این قصه، هیچ اطلاعات دیگری به ما نمیدهد و فرضش را به دادهها و پیشینۀ ذهنی خواننده و شنوندۀ خود گذاشته است.
حال خداوند از طریق فرشتهاش، احتمالاً جبرئیل، با مریم ارتباط برقرار میکند.
فرشته به مریم میگوید: «من فقط فرستاده پروردگارت هستم تا به تو پسری پاکیزه ببخشم»
مریم پاسخ میدهد: «چگونه مرا پسری باشد وقتی هیچ بشری [مردی] به من دست نزده است و پلیدکار هم نبودهام؟»
سپس راوی قصه اعلام میکند: آنگاه مریم توسط روح پروردگار باردار شد …
اگرچه داستان میگوید که مریم توسط روح پروردگار آبستن شد با این وجود تأکید میکند که «… ولی بدانید که خداوند فرزندی ندارد و پاک است». و راوی برای تأیید سخن خود میگوید: «کافی است که خداوند اراده کند، میگوید موجود شو، پس موجود میشود».
در جملۀ «چگونه مرا پسری باشد وقتی هیچ مردی به من دست نزده است و پلیدکار هم نبودهام؟» سه دادۀ مهم وجود دارد: 1) حتماً این فرزند پسر خواهد شد و نه دختر، 2) مریم با هیچ مردی رابطه جنسی نداشته و 3) مریم زن بدکارهای نبوده.
در اینجا، مانند مابقی داستانهای قرآن، نویسنده در میانۀ داستان، مریم را رها میکند و لیستی از نامهایی را ردیف میکند که ربطی به داستان ندارند و خواننده خود را در خماری میگذارد و دادههایی عرضه میکند که برای قضیه مریم خالی از اهمیت هستند، آنهم درست از وسط قصه.
مخاطبان قرآن
هر چه ما انسانها مینویسم برای همنوعان خود مینویسم، میخواهیم ایده یا رخدادی را انتقال بدهیم. برای این انتقال هم از یک رسانه استفاده میکنیم، نوشتن و نقاشی روی دیوارهای غار، روی صخرهها، یا مانند سومریانِ کوشا روی لوحههای گلی، یا پاپیروس و بعدها کاغذ و در حال حاضر رسانههای دیجیتالی.
ولی هر نویسنده در مرتبۀ نخست به طور فعال یا غیرفعال به مخاطبان خود میاندیشد. براستی برای چه کسانی مینویسم؟ این اصل که هر نوشتهای باید مخاطب خود را داشته باشد از آغاز تاریخ تمدن انسانی وجود داشته و تا به امروز هم به قوت خود باقی مانده است.
همۀ مسلمانان روی زمین، علیرغم اختلافات دینی فراوان، در این گزاره به اصطلاح «اجماع» دارند: ساکنان مکه، عربهای بتپرست بودند که خداوند برای هدایت آنها محمد را به پیامبری برگزید. در این گزاره سه نکته بنیادین وجود دارد: 1) قرآن در مکه و مدینه نوشته شده است، 2) مخاطبان قرآن بتپرستان بودند و 3) قرآن به زبان عربی مبین نوشته شده است.
اگرچه ما امروزه میدانیم که مکه عملاً تا اواسط سدۀ هشتم میلادی وجود نداشته است[2]، ولی فرض را بر درستی گزارشگران اسلامی میگذارم، یعنی مکهای وجود داشته که ساکنان آن بتپرست بودند و بتهایی مانند «هبل»، «لات»، «منات» و «عزّی» را میپرستیدند.
معمولاً اگر مردم یک منطقه بتپرست باشند، اطلاعات و آگاهی آنها فقط مربوط به زندگینامه بتها، تواناییها یا ناتوانیهای آنها خواهد بود، یعنی مردم مکه بتهای در بالا نامبرده را ستایش میکردند و این بُتها، جهان دینی و فرهنگی آنها را تشکیل میدادند.
همانگونه که جمعیت شیعه ایران دربارۀ شاخههای گوناگون بودیسم مانند مهایانه و تراوده یا شینتوی ژاپنی چیزی نمیداند، پس شگفتانگیز هم نخواهد بود که بتپرستان مکه چیزی از یهودیت یا مسیحیت ندانند. زیرا یهودیت و مسیحیت مسئلهشان نبود که بخواهند چیزی دربارۀ آنها بدانند.
در قصه مریم یک سلسله نامها آورده میشود که اساساً ربطی به فرهنگِ دینی بتپرستان ندارد مانند زکریا، یعقوب، یحیی، مریم، عیسی، موسی، هارون، ابراهیم و …
معمولاً هر نویسندهای، در هر جای جهان که باشد، از عناصرِ ذهنی و فرهنگییی استفاده میکند که مخاطبانش بتوانند با آنها ارتباط برقرار کنند وگرنه برای خواننده خستهکننده میشود و از خواندن داستان صرفِ نظر میکند. به اصطلاح، هر نویسنده پیشینۀ ذهنی خوانندگانش را در نظر میگیرد و اگر بخواهد چیزی نو بگوید یا بنویسد باید از پیشینۀ ذهنی خوانندگانش کمک بگیرد.
شخصیتهای داستانی در مریم در تناقض شدید با مخاطبان بتپرست است که پیشینۀ ذهنیشان چیز دیگری است. تصورش را بکنید که یک آخوند در مسجدی سر منبر به جای داستانهای اسلامی که شنوندگانش میشناسند به زبان عربی یا فارسی مطالب زیر را بگوید:
«کدامین دشمن را یارای ستیز با بعل است؟ کدامین حریف را یارای ستیز با بعل اَبرسوار است؟ من آیا دریا دوستدار ایل را منکوب نکردم؟ من آیا خدای بزرگ اقیانوس توفنده را رام نکردم؟ مگر نه من تیهمت را خاموش و فرونشاندم؟ مگر نه من اژدرمار گردان را فرو کوفتم، اژدرمار جنبر زدهئی را که هفت سر داشت؟ مجبوب خدایان هاویه مُت را فرو کوفتم و …»[3]
احتمالاً همه افرادی که پای منبر این آخوند نشستهاند، با تعجب به هم نگاه میکنند و به هم میگویند: این مزخرفات چیه که طرف سر هم میکند! بنابراین، هر نوشته، سخن یا فیلم باید مخاطبان خود را داشته باشد تا نویسنده داستان بتواند با آنها ارتباط برقرار کند.
قصۀ مریم به روشنی اعلام میکند که مخاطبان این داستان نه بتپرستان بلکه یهودیان و مسیحیان هستند. فقط یهودیان و مسیحیان زندگینامهها و داستانهای آن افرادی را میشناسند که در داستان مریم ردیف شدهاند، آنها با این داستانها بزرگ شدهاند. بتپرستان با این داستانها بزرگ نمیشوند همانگونه که شیعیان امامیه ایران، از بالاترین آخوند تا مؤمن بیسواد، چیزی دربارۀ مهایانه یا تراوده بودایی نمیدانند.
حال این پرسش طرح میشود که چرا موضوع بارداری مریم بازخوانی شده است؟ و برای چه کسانی بازخوانی میشود؟ باردار شدن مریم برای بتپرستان به همان اندازه مهم است که رابطه شیوا با شاکی و داکشا در هندوئیسم برای مسلمانان. اگر این داستان برای بتپرستان خوانده شود، حتماً آنها با تعجب به هم نگاه میکنند و میگویند: خب باردار شد که شد به ما چه! ولی باردار شدن مریم برای یهودیان و مسیحیان بسیار بسیار مهم و تعیینکننده است. چرا؟
زیرا از زمانی که در مسیحیت، به مسیح جنبۀ خدایی داده شد، میان یهودیان، یهودی-مسیحیان و دیگر جریانات مسیحی ستیزهای فیزیکی و دینی فراوانی رخ داد. یهودیان، این داستان را رواج داده بودند که مریم از سربازان رومی آبستن شده[4] و او را عملاً مانند یک «زن بدکاره» معرفی میکردند. و درست به همین دلیل، در این داستان، مریم به جبرئیل میگوید که «زن بدکارهای» نبوده و «با هیچ مردی هم رابطه نداشته» است. داستان یهودیان دربارۀ مریم به موازات رشدِ آیین مریم [به عنوان مادر پسر خدا] ابعادِ گستردهای به خود گرفت. این خوانش یهودیان از تولدِ عیسا مسیح باعث جنگهای ایدئولوژیک-دینی سختی میان این جریانهای دینی شد. از میان این دعواهای دینی، آریوس[5] (260-327 میلادی) که خود یهودی-مسیحی بود، مسیح را نه فرزند خدا بلکه پیامبر خدا تعریف میکرد، درست همان چیزی که در قرآن آمده است. به همین دلیل، در قرآن، مسیحیانِ تثلیثی مشرک و کافر قلمداد میشوند زیرا برای خدا یک شریک قایل هستند و این شریک همان عیسای مسیحیان تثلیثی است.
حال خواننده خودش را جای بتپرستهای آن زمان بگذارد. آیا این دعواهای درون دینی اصلاً برای بتپرستان از اهمیت برخوردار است؟ طبعاً نه!
باری، داستان مریم میخواهد بگوید که عیسا از مادری باکره بوجود آمد ولی نه از طریق همخوابگی خدا با مریم بلکه خدا با واسطۀ فرشتهاش گفت: بشو و عیسا در زهدان مریم نیز بشد. به این مبحث، در ادبیات دینی، مسیحشناسی (Christology) میگویند و یک بخش دشوار از الهیات مسیحی و یهودی را تشکیل میدهد. حالا آن بتپرست از همه چیز بیخبر که اطلاعاتش به زندگینامههای بتها محدود میشود چگونه میتواند این موضوعِ پیچیده را درک کند؟ البته پاسخ این پرسش را باید مسلمانان بدهند.
تا اینجا میتوان چنین خلاصه کرد: داستان مریم مانند مابقی داستانهای قرآن فاقد انسجام درونی است و نویسنده در میانۀ داستان، اصل موضوع را رها میکند و سراغ موضوعاتی میرود که به داستان ربطی ندارند. برخلاف این گزارۀ مسلمانان که داستان برای بتپرستان نوشته شده است، این داستان برای مسیحیان و یهودیان نوشته شده که ذهنشان با پیشینۀ این داستان مجهز است.
عیسا در برابر محمد
ابتدا ببینیم که عیسا پسر مریم چه جایگاه و کیفیتی در قرآن دارد. در قرآن، مادرِ عیسا یعنی مریم به «آل عُمران» نسبت داده میشود. البته در عقاید مسیحی نام پدر مریم یهویاقیم است. این که چرا قرآن یک تبار جدید برای مادر عیسا ساخته است، حتا خود مسلمانان هم از پاسخ بدان عاجز هستند. ولی فعلاً این، مشکل ما در اینجا نیست. در قرآن، جبرئیل به مریم میگوید: من فرستاده پروردگارت هستم تا به تو پسری پاکیزه ببخشم.
کلیدواژۀ «پاکیزه» در این جمله تعیینکننده است. «پاکیزه» یعنی چه؟ یعنی این پسر از همخوابگی معمولی میانِ دو انسان که منی مرد در آن نقشی داشته باشد بوجود نیامده است. در اینجا، روح خدا، جای منی مرد را میگیرد و به همین دلیل در سورۀ التحریم، آیۀ 12، تأکید شده: «و مریم دختر عمران را که شرمگاه خویش [فَرْجَهَا][6] را از زنا نگه داشت و ما از روح خود در آن دمیدیم». یعنی عیسا پسر مریم از جنس مابقی انسانهای زمینی که منیِ مرد در تولید آن نقش داشته نیست.
ولی محمد، پیامبر روایات اسلامی، طبق درک قرآن نمیتواند «پاکیزه» باشد، زیرا از همخوابگی عبدالله و آمنه تولید شده و منی عبدالله 50% این تولید بوده است. احتمالاً نویسندگانِ زندگینامۀ «محمد اسلامی» هنگام نوشتن «سیرت رسولالله» چندان به این نکته مندرج در قرآن یعنی «پاکیزگی» و «پاکی» تولد عیسا توجه نکردهاند. زیرا به طور غیرمستقیم تولدِ محمد اسلامی را عملاً «ناپاک» تعریف کردهاند.
و از آنجا که عیسا مسیح با «دمیدن روح خدا در شرمگاه مریم» بوجود آمده است پس مرگناپذیر هم باید باشد. و در قرآن [سوره نساء، آیه 157] همین مرگناپذیری تأکید شده است: «و نیز بدان سبب که گفتند: ما مسیح پسر مریم پیامبر خدا را کشتیم. و حال آنکه آنان مسیح را نکشتند و بر دار نکردند بلکه امر بر ایشان مشتبه شد. هر آینه آنان که دربارۀ او اختلاف میکردند خود در تردید بودند و به آن یقین نداشتند. تنها پیرو گمان خود بودند و عیسی را به یقین نکشته بودند.» قرآن بر مرگناپذیری عیسا پسر مریم تأکید دارد، زیرا از مقربان خداست [سوره آل عمران، آیه 44] پس، مانند فرشتگان، زنده و سرِ حال به سوی خدا باز میگردد. در قرآن تنها کسی که «مقرب درگاه الهی» است، عیسا مسیح و فرشتگانِ مقرب هستند. حتا همۀ فرشتگان، مقربِ خدا نیستند، «فرشتگان مقرب» و «عیسا پسر مریم» تنها مقربان درگاه الهیاند.
بنابراین طبق درک قرآن، عیسا مسیح کشته نشده و «به یقین او را نکشته بودند». یعنی ما در قرآن با پیامبری روبرو هستیم که «با دمیدن روح خدا» بوجود آمده و مرگناپذیر است. و این در حالی است که محمدِ مسلمانان یک انسان معمولی است که از همخوابگی دو انسان معمولی بوجود آمده، چندین زن داشته، به راهزنی [غزوة] اقدام میکرده و شدیداً در امور دنیوی دخالت میکرده است. خلاصه، پیامبر روایات اسلامی تمامی خصایل و کیفیات یک انسان معمولی، با تمامی ضعفها و تواناییها، را داشته و طبق روایات اسلامی احتمالاً مسموم شده بود و مانند مابقی انسانهای روی زمین میمیرد.
روایات اسلامی که همگی بر «سیرت رسولالله»ی ابن اسحاق یا به عبارتی ابن هشام استوار هستند، تلاش میکنند آنچه که در قرآن دربارۀ محمد نیامده در زندگینامههایی که 150 تا 200 سال بعد برایش نوشتند بگنجانند و زندگینامهاش را با معجزات زمینی پُر نمایند. به همین دلیل، در سیرتِ رسولالله[7] آمده است: «و آمنه حکایت کرد که چون به سیّد حامله شدم، نوری دیدم که از من جدا شد که جملۀ عالم به آن منّور شد و نخست عکس که از آن نورها پیدا شد، کوشکهای بُصرا [در سوریه کنونی] پیدا شد، چنان که من آن را در مکه بدیدم» و یا «و در دلایل نبوت آمده است که آن شب که سیّد به وجودِ خواست آمد، چهارده برج از ایوان کسرا بیفتاد و آتش مجوس در پارس کُشته شد و هزار سال بود تا آن آتش افروخته بودند و هرگز نمُرده بود.»
ابن اسحاق تلاش میکند زندگینامۀ محمد اسلامی را با محمد قرآن یعنی عیسا مسیح همسان سازد و به همین دلیل به این معجزات زمینی که میتوان آنها را راستیآزمایی کرد متوسل میشود یعنی جهان منور شده و ویرانی ایوان کسرا. بٌصرا تا مکه بیش از 1400 کیلومتر فاصله دارد، و هیچ گزارش تاریخی در سال 750 یا 755 میلادی دال بر ویرانی ایوان کسرا ثبت نشده است.
داستان مریم و تولد عیسا در قرآن نشان میدهد که پیامبرِ قرآن نه محمدِ روایاتِ اسلامی بلکه عیسا مسیح است، البته با درک آریوس که کیفیت الهی او را میپذیرفت ولی خدا بودن او را رد میکرد و او را برگزیده خدا میدانست. آریوس معتقد بود که عیسا در زمان معینی با ارادۀ خدا بوجود آمد، بنابراین ازلی نبود. از این رو، پدر یعنی خدا و پسر یعنی عیسا از یک جنس نیستند و این که عیسا مسیح رنج میبرد و میگریست نشان میدهد که ارادۀ خدا و لوگوس در عیسا مسیح جنبۀ انسانی یافته است.
معلوم نیست که اصلاً محمد اسلامی، آنگونه که مسلمانان 150 تا 200 سال بعد برایش زندگینامه نوشتند وجود تاریخی داشت یا نداشت. ولی با قاطعیت میتوان گفت که «ستایش شده» یعنی محمد قرآن، عیسا مسیح است. محمد مسلمانان، رهبری 17 راهزنی [غزوة] یعنی حمله غافگیرانه به کاروانها را در پروندۀ خود دارد و بیش از 21 همسرِ آزاده و کنیز داشته است. این محمد، آن پیامبری نیست که در قرآن آمده است، پیامبر قرآن، با دمیدن روح خدا در شرمگاه مریم آفریده شده و مرگناپذیر است و تنها پیامبر تاریخ رستگاری است که در قرآن به عنوان مقرب درگاه الهی عنوان شده است.
————————————————————————————————
آیههایی که لقب «محمد» یعنی «ستایششده» در آنها آمده است:
سوره آل عمران، آیه 144
محمد فقط فرستاده خداست؛ و پیش از او، فرستادگان دیگری نیز بودند؛ آیا اگر او بمیرد و یا کشته شود، شما به عقب برمیگردید؟ و هر کس به عقب باز گردد، هرگز به خدا ضرری نمیزند؛ و خداوند بزودی شاکران (و استقامتکنندگان) را پاداش خواهد داد.
سوره الاحزاب، آیه 40
محمّد پدر هیچ یک از مردان شما نبوده و نیست؛ ولی رسول خدا و ختمکننده و آخرین پیامبران است؛ و خداوند به همه چیز آگاه است.
سوره محمد، آیه 2
و کسانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند و به آنچه بر محمد نازل شده -و همه حقّ است و از سوی پروردگارشان- نیز ایمان آوردند، خداوند گناهانشان را میبخشد و کارشان را اصلاح میکند!
سوره الفتح، آیه 29
محمّد فرستاده خداست؛ و کسانی که با او هستند در برابر کفّار سرسخت و شدید، و در میان خود مهربانند؛ پیوسته آنها را در حال رکوع و سجود میبینی در حالی که همواره فضل خدا و رضای او را میطلبند؛ نشانه آنها در صورتشان از اثر سجده نمایان است؛ این توصیف آنان در تورات و توصیف آنان در انجیل است، همانند زراعتی که جوانههای خود را خارج ساخته، سپس به تقویت آن پرداخته تا محکم شده و بر پای خود ایستاده است و بقدری نموّ و رشد کرده که زارعان را به شگفتی وامیدارد؛ این برای آن است که کافران را به خشم آورد (ولی) کسانی از آنها را که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام دادهاند، خداوند وعده آمرزش و اجر عظیمی داده است.
——————————————————————————————————————-
[1] محمد یعنی «ستایششده» و در اینجا «نام» نیست بلکه لقب، عنوان یا فرنام برای عیسا مسیح است. در قرآن فقط چهار بار از لقبِ «محمد» برای عیسا مسیح استفاده شده است که سورههای مربوطه در پایان همین نوشته آورده شده است.
[2] دن گیبسون در کتاب «جغرافیای قرآن» به سدها سند نشان داده که شهری به نام مکه وجود نداشته است و این شهر بعدها در زمان خلفای عباسی برای هویتسازی دین نوین ساخته شده است.
[3] نقل از «اساطیر خاور نزدیک – بین النهرین» نوشته جان گری، ترجمه باجلان فرخی، تهران انتشارات اساطیر، 1378
[4] این نکتۀ ظریف در فیلم «زندگی بریان» از سلسله مونتی پایتان (1979) به خوبی نشان داده شده است.
[5]جریان دینی آریوس بعدها آریانیسم نام گرفت و اکثر کلیساهای شرق تحت تأثیر این جریان بودند. پس از شورای مسیحیان جهان در نیقیه (325 میلادی) این جریان از مسیحیت طرد گردید و پیروانش توسط کاتولیکها کشتار شدند. بسیاری از اصول خداشناسی مسلمانان ریشه در آریانیسم یا آراء آریوس دارد.
[6] « فَرْج» در زبان عربی یعنی «دهانه رحم» یا «اندام جنسی زن» معنی میدهد.
[7] «سیرت رسولالله»، ترجمه رفیعالدین اسحاق ابن محمد همدانی. ویراستاری: جعفر مدرس صادقی